سفارش تبلیغ
صبا ویژن

http://facebook69.ParsiBlog.com
یه وبلاگ با همه نوع مطلب برای سرگرم شدن 
قالب وبلاگ
محبوب کن - فیس نما داستانک

مردى متوجه شد که گوش همسرش سنگین شده و شنواییش کم شده است به نظرش رسید که همسرش باید سمعک بگذارد ولى نمیدانست این موضوع را چگونه با او در میان بگذارد
بدین خاطر ، نزد دکتر خانوادگیشان رفت و مشکل را با او در میان گذاشت
دکتر گفت براى این که بتوانى دقیقتر به من بگویى که میزان ناشنوایى همسرت چقدر است آزمایش ساده اى وجود دارد
این کار را انجام بده و جوابش را به من بگو :
«ابتدا در فاصله 4 مترى او بایست و با صداى معمولى مطلبى را به او بگو . اگر نشنید همین کار را در فاصله 3 مترى تکرار کن بعد در 2 مترى و به همین ترتیب تا بالاخره جواب دهد»
آن شب ، همسر آن مرد در آشپزخانه سرگرم تهیه شام بود و خود او در اتاق تلویزیون نشسته بود
مرد به خودش گفت الان فاصله ما حدود 4 متر است ؛ بگذار امتحان کنم
سپس با صداى معمولى از همسرش پرسید :
عزیزم شام چى داریم ؟
جوابى نشنید
بعد بلند شد و یک متر جلوتر به سمت آشپزخانه رفت و دوباره پرسید :
عزیزم شام چى داریم ؟
باز هم پاسخى نیامد
باز هم جلوتر رفت و از وسط هال که تقریباً 2 متر با آشپزخانه و همسرش فاصله داشت گفت :
عزیزم شام چى داریم ؟
باز هم جوابى نشنید
باز هم جلوتر رفت و به در آشپزخانه رسید ؛ سوالش راتکرار کرد
و باز هم جوابى نیامد
این بار جلوتر رفت و درست از پشت سر همسرش گفت :
عزیزم شام چى داریم ؟
زنش گفت :
مگه کرى ؟ براى پنجمین بار میگم :خوراک مرغ !!!


[ پنج شنبه 91/8/4 ] [ 11:29 صبح ] [ آیسان ] [ نظرات () ]
محبوب کن - فیس نما دو بیتی زیبا از خیام

این قافله عمر عجب میگذرد

دریاب دمی که با طرب میگذرد

ساقی غم فردای حریفان چه خوری

پیش آر پیاله را که شب میگذرد


[ یکشنبه 91/7/23 ] [ 6:1 عصر ] [ آیسان ] [ نظرات () ]
محبوب کن - فیس نما داستان نارنجی پوش

پیرمردی نارنجی پوش در حالی که کودک را در آغوش داشت با سرعت وارد بیمارستان شد
و به پرستار گفت: خواهش می کنم به داد این بچه برسید بچه ماشین بهش زد و فرار کرد
پرستار:این بچه نیاز به عمل داره باید پولشو پرداخت کنید.
پیرمرد: اما من پولی ندارم پدر و مادر این بچه رو هم نمی شناسم.
خواهش می کنم عملش کنید من پول و تا شب براتون میارم
پرستار:با دکتری که قراره بچه رو عمل کنه صحبت کنید
اما دکتر بدون اینکه به کودک نگاهی بیندازد گفت:
این قانون بیمارستانه
باید پول قبل از عمل پرداخت بشه !

صبح روز بعد
همان دکتر سر مزار دختر کوچکش بود که دیروز دم از قانون زد !!!
و به دیروزش می اندیشید


[ شنبه 91/7/22 ] [ 9:42 صبح ] [ آیسان ] [ نظرات () ]
محبوب کن - فیس نما هنوز در سفرم سهراب سپهری

من سالها نماز خوانده ام . بزرگترها میخواندند . من هم میخواندم . در دبستان ما را برای نماز به مسجد میبردند . روزی در مسجد بسته بود

بقال سر گذر گفت : نماز را روی بام مسجد بخوانید تا چند متر به خدا نزدیکتر باشید!

مذهب شوخی سنگینی بود که محیط با من کرد و من سالها مذهبی ماندم بی آنکه خدایی داشته باشم!

هنوز در سفرم
سهراب سپهری


[ شنبه 91/7/22 ] [ 9:41 صبح ] [ آیسان ] [ نظرات () ]


.: Weblog Themes By Iran Skin :.

امکانات وب


بازدید امروز: 14
بازدید دیروز: 21
کل بازدیدها: 221395