سفارش تبلیغ
صبا ویژن

http://facebook69.ParsiBlog.com
یه وبلاگ با همه نوع مطلب برای سرگرم شدن 
قالب وبلاگ
محبوب کن - فیس نما نشانه هایی که ثابت می کند شما عاشق هستید

za4 834 نشانه هایی که ثابت می کند شما عاشق هستید

 آیا این عشق است، یعنی عاشق شده‏ ام؟ همیشه به او فکر می‏کنم، می‎خواهم همه جا حضور داشته باشد، اگر نباشد دلتنگ می‏شوم، وقتی می‏خندد خوشحالم و وقتی گریه می‏کند، ناراحت می‏شوم، همانی را می‏خواهم که او می‏خواهد. به طور حتم این عشق است.

 

عشق چیست؟

 

از قرن‏ها پیش عشق احساس قلبی شناخته می‏شده است اما از قرن هجدهم به بعد که علم قلب‏ شناسی بال و پر گرفت، جایگاه عشق به مرور متزلزل شد تا آنکه در نهایت در قرن بیستم، عشق احساسی تولید و کنترل شده از سوی مغز و نتیجه فعل و انفعالات شیمیایی در بدن خوانده شد. با پیشرفت هر چه بیشتر علم، مشخص شد عشق نتیجه واکنش متقابل مغز (مراکز مربوط به غرایز، احساسات و منطق) و قلب است. ده‏ها هزار نورون اطلاعات درونی را به مغز مخاطره می‏کنند و در نهایت مرکز مربوط به غرایز این اطلاعات را بررسی کرده و دستور بروز عکس‏العمل‏های فیزیکی مثل تندشدن ضربان قلب، سرخ شدن پوست و عمیق‏تر شدن تنفس را صادر می‏کند.

 

آیا واقعا عاشقی؟

 

برخی نشانه‏ ها می‏تواند به شما اثبات کند که عاشق طرف مقابل هستید و او هم به همان اندازه شما را دوست دارد.

 

1 به سمت هم کشیده می‏شوید

 

یکی از نشانه ‏های عشاق این است که از کنار هم بودن احساس غرور می‏کنند و همدیگر را در مقابل دیگران به‏ گونه ‏ای توصیف می‏کنند که انگار برترین هستند. در مقابل افرادی که همدیگر را دوست دارند اما عاشق واقعی نیستند، عیوب همدیگر را بیشتر از خوبی‏های هم می‏بینند و هر یک در رابطه احساس حقارت می‏کنند.

 

2 با هم خوش می‏گذرانید

 

وقتی عاشقید حضور طرف مقابل لذت‏بخش است و در عین داشتن اضطراب، فرد عاشق احساس لذت می‏کند و این درواقع همان تقابل عقل و احساس است. وقتی با فردی قراری عاشقانه دارید، اما احساس افسردگی خستگی و سردرگمی می‏کنید یعنی یا شما عاشق نیستید یا طرف مقابلتان.

 

3 همیشه برای هم حاضرید

 

وقتی با او تماس می‏گیرید حتی اگر در جلسه کاری باشد پاسخ شما را کوتاه هم که شده می‏دهد. همیشه خوش خلق است و به دنبال فرصتی برای دیدنتان می‏گردد. تمامی این کارها یک معنا دارد طرف مقابل عاشق شماست. شما اولویت اول او هستید، او می‏خواهد این حس را نشانتان دهد. اگر طرف مقابلتان به شما زنگ نمی‏زند خود را با کار سرگرم کرده و وقتی با شماست مرتبا با تلفن حرف می‏زند یعنی عاشقتان نیست.

 

4 نگران هم هستید

 

وقتی با هم هستید از شما می‏پرسد که روز خوبی را گذرانده‏ای یا نه و اینکه شما مشکلی نداری؟ به عبارت دیگر فرد عاشق نیازهای نارسیسیک خود را فراموش می‏کند و به دیگری گرایش می‏یابد. این گرایش نه از روی احترام، بلکه به خاطر عشق است. اگر طرف مقابلتان توجه زیادی به شما نشان نمی‏دهد و مشکلات درگیری‏ هایتان برای او مهم نیست، چشم و گوشتتان را بهتر باز کنید.

 

5 آسیب‏ پذیرید

 

فرد عاشق دوست دارد برای طرف مقابل از خود بگوید؛ از هر آنچه که دوست دارد از کودکی ‏اش و موقعیت‏هایی که از دست داده. او سعی می‏کند اعتماد طرف مقابل را به دست بیاورد البته با توصیف آنچه که هست نه آنچه که باید باشد. معمولا خود را آسیب‏ پذیر نشان می‏دهد تا در پناه دیگری امنیت و محبت را بیابد. اگر طرف مقابل شما اظهار می‏کند که مردها و زن‏ها را خوب می‏شناسد، مراقب باشید. او تنها می ‏خواهد مدتی را با شما خوش بگذراند.

 

6 در رویای هم هستید

 

داشتن یک خانه، فرزندان زیاد و زندگی رویایی. عاشق‏ها رویاهای هم را همانند یک پازل کنار هم می‏چینند و زندگی آینده را کنار هم می‏سازند. اگر فردی که در کنار شماست، زندگی را یکنواخت می‏بیند و اشتیاقی به رویاپردازی ندارد و اهمیتی به برنامه‏ ریزی‏های شما برای آینده نمی‏دهد، خود را گول نزنید او عاشق شما نیست. وقتی عاشق کسی هستید، بزرگ‏ترین نگرانی این است که چگونه فرد مقابل را از احساسات خود نسبت به او باخبر کنید.

اکثر افراد فکر می‏کنند باید این کار را به صورت ناخودآگاه و در کمتر از 3 ثانیه انجام داد اما این بدترین روش است. اگر جزو افرادی هستید که تصور می‏کنید برای ابراز احساساتتان باید جلو بروید و به فرد مقابل بگویید «سلام من شما را دوست دارم و می‏خواهم با هم باشیم»، تکنیکی است که تنها باعث دورشدن طرف مقابل از شما خواهد شد. پس به این 6 روش عمل کنید. به طور حتم این روش‏ها موثرتر خواهد بود.

 

7 دلتان را به دریا بزنید

 

می‏گوید 4 ماه است که عاشق او شده اما جرات نمی‏کند به او بگوید. اما چرا؟ چون نمی‏داند عکس‏ العمل او چه خواهد بود؟!

اگر عاشق هستید به جای انتظار کشیدن راهی برای بیان خواسته ‏تان پیدا کنید با انتظار چیزی درست نمی‏شود. پا پیش بگذارید و به نحوی باب صحبت را باز کنید.

 

8 نگویید عاشق شما هستم

 

هرگز در برخورد اول به فرد مقابل نگویید که عاشقانه او را دوست دارید. می‏توانید پیشنهاد رفتن به سینما یا رستوران را به او بدهید تا با هم بیشتر آشنا شوید. به احساسات طرف مقابل احترام بگذارید و قدم به قدم پیش روید.

 

9 منتظر موقعیت باشید

 

مطمئنا نمی‏شود در یک جمع دوستانه به خانمی گفت که عاشقش هستید. برای اظهار عشق همه چیز باید برنامه ‏ریزی شده باشد. بهترین زمان از روز برای بیان احساسات، عصر است. البته برای بیان احساساتتان موقعیت فرد را در نظر بگیرید، اگر فرد مقابل شما درگیر کار و رسیدگی به دستورات رییس خود است یا به تازگی بحثی با دوستان یا والدینش داشته، مطمئنا توجهی به اظهار عشق شما نخواهد کرد. بهتر است بعد از اینکه موقعیت مناسبی یافتید رودررو (نه تلفنی یا با فرستادن اس‏ام‏اس و ایمیل) اظهارات خود را ابراز کنید و خجالت را کنار بگذارید.

 

10 اصرار نکنید، از نو شروع کنید

 

به عکس‏ العمل‏ های طرف مقابل احترام بگذارید. اگر او درخواست شما را رد کرد، بیش از حد اصرار نکنید. شانس دیگری به خود بدهید و بعد از مدتی صبر (مثلا پس از گذشت چند روز) دوباره درخواستتان را مطرح کنید. اگر در نهایت موفق نشدید به احساسات طرف مقابل بها دهید.

 

11 اعتماد به نفس داشته باشید

 

آنچه زنان را عاشق مردان می‏کند، ثبات‏ قدم و اعتمادبه‏ نفس آنهاست. پس با ترس و لرز برای اظهار عشق قدم برندارید. اگر واقعا نمی‏دانید چگونه باید عشقتان را ابراز کنید چند کتاب و مجله بخوانید یا در سمینارهای مربوطه شرکت کنید. وقتی اعتمادبه ‏نفستان به اندازه کافی بالا رفت، عشقتان را ابراز کنید.

 

12 بیش از حد رمانتیک نباشید

 

در برخی فیلم‏ها می‏بینیم که عشاق نیمه‏ شب در جنگل زیر نور ماه یا در هلی‏کوپتر هنگام سقوط، عشقشان را ابراز می‏کنند، اما بهتر است شما منطقی‏ تر باشید. براساس زندگی خودتان موقعیت مناسب را بیابید و درخواستتان را مطرح کنید.


[ سه شنبه 91/8/2 ] [ 1:47 صبح ] [ آیسان ] [ نظرات () ]
محبوب کن - فیس نما تکنیکهاى والدین براى پاسخ به سؤالات جنسى کودکان

ba1360 تکنیکهاى والدین براى پاسخ به سؤالات جنسى کودکان

حساس بودن والدین نسبت به ویژگی هاى رفتار جنسى کودکان خود و اینکه چگونه و از چه سنى باید کودک خود را در این زمینه آگاه کنند تا در کسب هویت جنسى خویش موفق باشند. دکتر قاسم زاده در این بخش از گفتگو به موقعیتهایى اشاره مى کند که در مواجهه والدین با کودکان و در خصوص رفتارهاى جنسى باید مورد تأمل و دقت قرار گیرد.

 

چنانچه پدر و مادرى پاسخ سؤالى را ندانند، باید چه برخوردى داشته باشند؟

نه تنها در مورد مسائل جنسیتى، ممکن است در زمینه دیگرى هم سؤال کنند که پدر و مادر جوابش را ندانند. آنها مى توانند به صراحت و سادگى ابراز کنند که نمى دانند و بگویید که بیا با هم به سراغ کتابى برویم و جواب سؤالاتمان را بگیریم و یا با همراهى، او را به سمت مشاور یا معلمى راهنمایى کنند که در این صورت، نوعى انعطاف پذیرى هم به بچه ها یاد مى دهیم که اگر آنها هم چیزى نمى دانند، به دنبال اطلاعات غلط و منابع نادرست نروند. یکى از تکنیکهاى دیگر در موقعیتهایى که والدین جواب سؤال را نمى دانند یا غافلگیر مى شوند، حفظ خونسردى است و سپس با تسلط به نفس خود، برگشت سؤال به طرف مقابل است که مثلاً گفته شود که خودت در این مورد چى فکر مى کنى؟ که هم از این طریق میزان اطلاعات او را مى فهمیم و اینکه اطلاعاتش را از کجا به دست آورده و هم در آن زمان مى توانیم جوابى که درخور نیاز و متناسب با سن او باشد، هرچند ساده بیان کنیم. آنچه توصیه مى شود، این است که در این موقعیتها هیچگاه نباید دروغ گفت و یا سؤالى را سرکوب کرد. والدین مى توانند تا حدى که مى دانند، پاسخگو باشند و بقیه اطلاعات را به زمان دیگر موکول کنند.

روشـــهاى ترساندن از رفتارهاى جنســـى و یا برخوردهاى سرکوبگـــرانه یا حتى سهل گیـــرانه چه عواقبى مى تواند در پـــى داشته باشد؟

عواقب بسیار مضرى در پى دارد. وقتى کودک نیاز به گرفتن پاسخ خود را احساس کند و به نوعى با سرکوب مواجه شود. او که دست نمى کشد، وقتى کنجکاوى او ارضا نشد، به دنبال راههاى دیگر مى رود یا از همسالان خود مى پرسد و یا در شبکه هاى اینترنتى، اطلاعاتى به دست مى آورد و حالا اینکه چه اطلاعاتى و از چه طریق و به چه میزانى، خدا مى داند و این روش تأثیرات بسیار بدى بر شخصیت کودک مى گذارد؛ چرا که ممکن است اطلاعات به دست آمده به هر طریق مناسب با نیازهاى سنى او نباشد و حتى در مواردى موجب بلوغ زودرس کودکان شود. به عبارتى هر پدر و مادرى باید بدانند که اگر جواب سؤال کودکان را سرکوب کنند و یا به تمسخر و خنده بگیرند، کودک به دنبال راه دیگرى جهت یافتن پاسخش مى رود.

یا در بسیارى از خانواده ها براى بازداشتن بچه ها از آگاهى در مورد ویژگی ها و رفتارهاى جنسى از روشهاى ترساندن استفاده مى کنند که اصلاً کارساز نیست. بخصوص در مورد دختران در هنگام ازدواج عواقب خود را نشان مى دهد. خیلى وقتها وقتى عدم برقرارى ارتباط درست از جانب زنان در زندگى خانوادگى پیگیرى مى شود و به این نکته پى مى برند که در دوران کودکى و نوجوانى، آنها را از چیزى ترسانده اند یا سؤالى یا کنجکاوى آنها در مورد رفتار و ویژگیهاى جنسى سرکوب شده است. در واقع از کودکى یا نوجوانى، روابط و رفتارهاى جنسى را به عنوان یک تابوى بد و یک الگوى نادرست تلقى کرده اند، بنابراین روابط آنها با همسرانشان دچار اشکال مى شود. همانطور که اشاره کردم، رفتارهاى جنسیتى در تمام عمر در زندگى ما نقش دارند و اگر در سن کودکى و نوجوانى به درستى آموزش داده نشود، خود را در بزرگسالى به صورت انحرافاتى ذهنى، روانى و جسمى نشان مى دهند.

چنانچه پـــــدر و مـــادرى نسبت به گفتگــــو درباره اینگـــــونه رفتارها معذب باشند، چه باید بکنند؟

ببینید! این حالت در جوامع شرقى و به عبارتى سنتى مثل جامعه ما وجود دارد. مسائل جنسى با یک نوع منفى بودن، یک نوع بد بودن و زشتى یا حداقل صحبت در مورد آن، با یک نوع ممانعت درونى همراه است. بنابراین یک امر فرهنگى ـ اجتماعى است. ولى نباید چنین باشد و اگر والدینى چنین احساسى دارند، باید بدانند میان خصوصى بودن مسائل جنسى و ممنوعیت درباره گفت و گو در مورد آن، تفاوت وجود دارد. به عبارتى ما نباید هیچ ممنوعیتى چه از نظر اطلاعاتى که خودمان مى خواهیم به فرزندان بدهیم و چه از نظر سؤالاتى که بچه ها در این زمینه دارند، داشته باشیم. حتى اگر مسائلى هم پیشرس است و مورد کنجکاوى بچه ها قرار مى گیرد، نباید معذب بود و از پاسخ دادن اجتناب کرد و احساسات خود را مخفى نمود، بلکه والدین مى توانند در قدم اول اطلاعاتى ساده و کوتاه، متناسب با سن کودک به او بدهند و اطلاعات دیگر را به زمان دیگر وعده دهند، ولى بچه ها نباید از اینکه در مورد مسائل جنسى مى خواهند اطلاعات کسب کنند، احساس ناراحتى کنند و یا حس کنند که پدر یا مادرشان از پاسخگویى معذب مى شوند.

البته باید به این نکته هم اشاره کنم که مسائل جنسى یک مسائل خصوصى است. بنابراین به نوعى، باید به بچه ها بخصوص بزرگتر که مى شوند، آموزش داده شود که از نظر نوع سؤال و مکان سؤال باید رعایت کرده و هر سؤالى را در هر جایى از والدینشان نپرسند. در جامعه ما که تا حدى سنتى است و حد و حدودهایى براى این مسائل وجود دارد، نباید این طور برداشت شود که پدر و مادرها نیز در پاسخگویى به فرزندانشان در مورد مسائل جنسى معذب هستند. باید تمرین کرد و در عین حال هم از خصوصیات مراحل رشد آگاه شد. اگر هر پدر و مادرى خود را به انواع توانمندیها، چه از نظر محتواى سؤالات و چه از جهت مهارت در هدایت پاسخ مجهز کند و بپذیرد که آگاهى فرزندان از ویژگی ها، رفتارها و مسائل جنسى لازم و ضرورى است، دیگر معذب نخواهد بود.

آمـــــوزش امور جنســــى شامل چه بخشهایى است؟

اکثر خانواده ها بر این باورند که آموزش امور جنسى تنها در این خلاصه مى شود که به کودکان آموزش دهند که کودک چگونه متولد مى شود، اما شاید این ساده ترین بخش آموزش است. البته که در هر سنى این امور و بخشها مى تواند متفاوت باشد. مثلاً در دوران کودکى، بچه ها جدا از اینکه اول هویت خودشان را مى خواهند بدانند، در مورد تفاوتهاى جنسى و آشنایى با بهداشت اندامهاى جنسى نیز کنجکاوند. به تدریج در سن بلوغ به دنبال بیشترین اطلاعات هستند. آموزش در مورد ساختار جسمى زن و مرد، حالتهاى عاطفى دوران بلوغ، بیماری هایى که مربوط به مسائل جنسى است، وظایفى که مربوط به جنسیتشان است، به عبارتى نقشها و تفاوتهاى مربوط به امور جنسى، خویشتندارى در امور جنسى، چگونگى برقرار کردن رابطه با دیگران و زیان جسمى و روانى است. یکى دیگر از مسائل دوران بلوغ که بچه ها باید بدانند، روابط صحیح و درست بین دو جنس است. چون تا دوران کودکى، روابط معمولى است، روابط بین دختر و پسر از نظر جنسیتى، خیلى برایشان تفاوتى ندارد. ولى در دوران بلوغ، تمایل به برقرارى ارتباط خیلى بیشتر است و از آنجا که این ارتباط طبیعى و ضرورى است، باید قبل از آن، یا در هنگام بلوغ، رفتارهاى جنسیتى درست و مناسب را بیاموزند. مثلاً مى توان در این سنین، از طریق فعالیتهاى گروهى و همکارى با هم، که کاملاً هدایت شده باشد، نوع ارتباط سالم با یکدیگر را آموزش ببینند.

شما به اهمیت سن بلــــوغ اشاره کردید، بهتــــرین شـــروع مکالمه براى آشنا کردن بچه ها با مسائل جنسیتى در این سن، چه مى تواند باشد؟

در سن بلوغ، فرض بر این است که بچه ها، آن اطلاعات اولیه سن بلوغ را داشته باشند در واقع آنچه مهم است در ابتدا در این سنین، با تغییرات بلوغ آشنا شوند و همین صحبت از تغییرات بلوغ مى تواند شروع مکالمه و به تدریج محور صحبت باشند. اینکه گفته شود که یک فرد در حین بلوغ، یک سرى تغییراتى از نظر جسمى، روانى و عاطفى کرده و خلق و خوى او تغییر مى کند. به عقیده من، حتى بهتر است شروع صحبت از این رفتارها باشد تا رفتارهاى جنسیتى. چرا که اگر نوجوانى در آستانه بلوغ به خوبى این مرحله از رشدش را درک کند و به درستى این مسیر را طى کند تا به دوره جوانى برسد، یقیناً بهتر مى تواند خیلى از مسائل، ویژگى ها و رفتارهاى جنسیتى بعدى را درک کند و با آنها آشنا شوند. ولى آنچه در این قضیه مهم است، تدریجى گفتن آن است. والدین باید آگاه باشند که نباید هیچ اطلاعاتى از جمله اطلاعات دوران بلوغ را یکدفعه به فرزند خود بگویند. بلکه به تدریج به مرور زمان و در وقت مناسب باید این اطلاعات ارائه شود. حتى در این سنین نیز مى توان از کتابهاى مناسب استفاده کرد. بدین صورت که ابتدا مقدمه اى در مورد کتاب و موضوع آن گفته شده و توضیحاتى ساده و کوتاه داده شود. سپس کتاب را به او بدهند و سپس فرزند خود را از پاسخگویى به هر سؤالى که هنگام مطالعه کتاب برایش پیش مى آید مطمئن کنند.

آیا خانــــواده تنها از طــــریق گفتگو، طرح سؤال و یا پاسخ به پــــرسش مى تواند در آموزش رفتارهاى جنسیتـــى نقش بازى کند؟

خیر، تنها نقش خانواده را نمى توان محدود به همین زمینه ها دانست. خانواده به دو صورت نقش بازى مى کند. یکى به صورت مستقیم. یعنى همین زمینه ها که شما ذکر کردید مثل طرح پرسش یا پاسخ به سؤالات فرزندان و دیگرى به صورت غیرمستقیم، و آن الگوهایى است که ارائه مى دهد. مثلاً احترامى که پدر و مادر براى هم قائلند، یک سرى ارزشهایى را به بچه ها منتقل مى کنند که نه تنها در دوران کودکى بلکه در دوره بزرگسالى، در روابطشان با جنس مخالف تأثیرگذار است. از طرف دیگر این ارزشها در خانواده مى تواند، بینش بچه ها را نسبت به رفتارهاى جنسى و نقشهاى جنسیتى وسعت داده و تجربه هاى ارزشمندى در آینده کسب کنند.

غیــــر از منبع خانــــواده، چه منابع دیگرى مى توانند در آگاه کـــــردن فــــرزندان در اینگونه مــــوارد مؤثر باشند؟

ببینید منابع آموزشى چون آمادگى، پیش دبستانى و مدارس مى توانند در صورت درست عمل کردن در این زمینه بسیار مفید باشند. بچه ها در مرحله آمادگى پیش دبستانى، یعنى زیر 6 سال، فقط باید کنجاوی هایشان برطرف شود و اگر درست رفع نشود، این کنجکاوى اذیتشان مى کند. در مهدکودک، میزان نیاز آنها کمتر است و در خیلى از کشورها مثل کشور سنتى ما، بر نقش مدرسه هم تأکید مى کند، چون وقتى مى بینند که پدر و مادرها به دلایل مختلف عدم اطلاع یا ناتوانى در برقرارى ارتباط با فرزندان و صحبت در اینگونه موارد، از طرح چنین موضوعاتى ابا دارند، لذا در اینجا نقش مدرسه خیلى برجسته مى شود که متأسفانه نظام آموزشى ما هم یک نظام بسته اى است. البته که در سالهاى اخیر بهتر شده ولى اغلب تصور بر این است که اگر اطلاعاتى بدهد، ممکن است این اطلاعات بیشتر ایجاد مشکل کند و در حالى که اینطور نیست.

هرقدر دانش آموزان، اطلاعاتى در حد نیاز خودشان بیشتر داشته باشند، بهتر مى توانند مسائل و مشکلاتشان را حل کنند. من به خاطر دارم که 6 یا 7 سال پیش، جزواتى تحت عنوان «بهداشت بلوغ پسران و دختران» را وزارت بهداشت با همکارى یونیسف تهیه کرد و به مرحله چاپ رسید که آموزش و پرورش آنها را در مدارسى توزیع کند. چون یکى از راه هاى مؤثر در این سن این است که از طریق کتاب، سؤالاتى براى آنها مطرح شود که یا در خانواده و یا در مدرسه، به آنها پاسخ داده شود. ولى تا مدتها این کتابها توزیع نشد. چه از طرف برخى از مسؤولین آموزش و پرورش و چه از طرف برخى مدارس ممانعت مى شد. در حالى که کتابها، کاملاً علمى تألیف شده بودند. و حال بعد از چند سال این توزیع صورت گرفته است. بنابراین نه تنها گاهى اوقات خانواده هاى ما سنتى است، بلکه نظامهاى آموزشى ما هم سنتى است. مثل مسأله ایدز که یک زمانى، اصلاً اجازه طرح آن در مدارس نبود ولى بعد از مدتى که متوجه شدند نمى توان در مقابل واقعیتها ایستاد و بچه ها را از این جریانات دور نگه داشت، آموزشهایى در زمینه ایدز در مدارس صورت مى گیرد. بنابراین درحال حاضر هم، یکسرى آموزشهایى در مورد مسائل جنسیتى ولى به صورت کلى و بیشتر در مورد بلوغ، بهداشت آن و تغییر خلق و خوى در این سنین داده مى شود. چرا که نظام آموزشى ما به این نتیجه رسیده است که هر نوع ممنوعیتى نتیجه معکوس خواهد گذاشت .


[ دوشنبه 91/8/1 ] [ 11:23 عصر ] [ آیسان ] [ نظرات () ]
محبوب کن - فیس نما روش جذب آدم ها در سه سوت!

دارید وارد جایی می شوید که خیلی ها از شما شناخت درستی ندارند. درست همین جاست که شما می توانید از موقعیت نهایت استفاده را ببرید و از همین بدو ورود آدم جذابی شوید!

کسی نمی داند شما تا این لحظه آدم گوشه گیری بوده اید یا نچسب، خودشیفته ای یا هر چی. بنابراین می توانید از این موقعیت استفاده کنید تا ویژگی های منفی را کنار بگذارید. ضعف های سابق را بی خیال شوید و تبدیل به کسی شوید که سری در سرها دارد و آدم های زیادی دلشان می خواهد با او ارتباط داشته باشند.

 چه کنیم؟ سر صحبت را با دوستان جدید باز کنید. شما باید آدم های خودتان را پیدا کنید. اگر دست نجنبانید از قافله عقب می مانید. باید از همان لحظه ورود به جایی مثل دانشگاه یا خوابگاه که لازمه اش زندگی جمعی است، برای خودتان پی رفقایی که با شخصیت و منش شما جور دربیایند باشید.

حتی اگر دوستی را فقط برای تقلب آخر ترمش بخواهید، باز هم باید از همین حالا اقدام کنید و متقلبین را بشناسید که در امتحان سرتان بی کلاه نماند. یا اگر از آن آدم هایی هستید که در چند دقیقه تنفس بین دو کلاس می خواهید بی حرف فقط پایه ساندویچ خوردن داشته باشید، هم.

به هر دلیلی آدم ها احتیاج به همراه و دوست دارند و برای پیدا کردنش همین امروز و همین الان باید اقدام کنید. درست روز اول و هفته اول و ماه اول. پس آماده باشید تا با راه های جلو رفتن و سر حرف را باز کردن و اثر گذاشتن آشنا شوید.

روش های جذب آدم ها در سه سوت!

برای جذب آدم ها نکته های ظریفی را باید رعایت کرد

کم، آرام و گزیده گوی ...


گاهی وقت ها بهترین کار این است که آدم کلا کاری نکند. گاهی باید آدم شکارچی نباشد، شکار باشد. بازی ارتباط را که درست بچینید، نیاز چندانی به جلب توجه و بند کردن آدم های دوست داشتنی اطرافتان ندارید. شما باید:



آپدیت باشید

اگر نقشه تان را کشیده اید و می خواهید برای خودتان رفیق پیدا کنید، لازم است علاوه بر جذابیت های ظاهری به چیزهای دیگری هم توجه کنید. پس قبل از قرار گرفتن در موقعیت خودتان را آماده و مجهز کنید.

 آرشیو یک هفته گذشته اخبار را ببینید که اگر لازم شد از آنها استفاده کنید. از آن بهتر اینکه در زمینه ای که سرگرمی تان است و به آن علاقه دارید اطلاعاتی جمع کنید؛ مثلا اگر به ادبیات علاقه مندید تا قبل از شورع ترم چند کتاب معروف یا جدید بخوانید، راجع به نویسنده اش کمی تحقیق کنید و چندتایی از عنوان کتاب ها را به خاطر بسپارید.

چک کنید ببینید امسال نوبل ادبیات را کی گرفته و بعدا به موقع و به جا بپرسید: راستی از این نویسندهه که امسال نوبل گرفت چیزی خوندنی؟ برای احتیاط نام برنده دو سال قبل را هم حفظ کنید. حالا طرفتان آچمز شده و گمان می کند با یک آدم حسابی طرف است. یک آدم چیزخوان چیزفهم با فرهنگ که آدم دلش می خواهد رفیقش باشد و پزش را بدهد.



زیاد حرف نزنید

حالا گیریم سه ساعت وقت گذاشته اید و خبر خوانده اید و اسم حفظ کرده اید، خیلی هم خوب، اما دلیلی ندارد همه را یک جا بریزید بیرون. یکهو دیدی طرف خودش آدم حسابی بود و رویتان زیادی حساب باز کرد و حرف را به جاهایی برد که از آن بی خبرید و اصلا به گوشتان هم نخورده.

آن وقت لحظه ای است که آرزو می کنید کاش دهان باز نکرده بودید. ضمنا بیرون ریختن اطلاعات هر چقدر هم واقعا آدم چیز بلدی باشید، شنونده را دچار تهوع می کند. آدم هایی که زیاد اطلاعات بیرون می ریزند آدم های پرمدعایی به نظر می رسند که فقط به دنبال یک گوشند.

روش های جذب آدم ها در سه سوت!

شما ممکن است از نظر آنها یک خودشیفته اساسی به حساب بیایید و غیر از آدم هایی که جرات و جسارت پس زدن ندارند، کس دیگری دلیل نبیند بهتان حال بدهد و تبدیل به گوش مفت شود تا شما خودتان را اثبات کنید. همین که هر از گاهی یک جمله به موقع ادا کنید تا آدم ها گمان کنند یا بدانند شما هم چیز حالی تان است، کافی است. تازه اینطوری مرموزتر و مطلع تر و افتاده تر از آنچه هستید به نظر می رسید و جذابیت تان از آدمی که فقط چیزدان است بیشتر می شود.



آرام و شمرده حرف بزنید


اعتماد به نفس زیادی آدم ها را می ترساند. آدم هایی که زیاد بلند حرف می زنند، زیادی با اعتماد به نفس به نظر می رسند و بقیه گاهی از این همه انرژی شان می ترسند؛ آن هم در برخورد اول. آدم ها از اینکه از همان اول خودشان را ضعیف تر ببینند گریزانند ضمن اینکه با صدای بلند ممکن است منبع آلودگی صوتی و پرخاشگر هم به نظر برسید.

با تنی متوسط حرف بزنید و شمرده. این تن و این لحن، به شما قیافه آدم حسابی ها را می دهد، جوری که پدر و مادرتان شما را که ببینند باورشان نمی شود شما همان پسر/ دختری هستید که هزار بار سر سفره باید به او تذکر می دادند ملچ و مولوچ راه نیندازد و در خیابان شلنگ تخته نرود. به هر حال مجبورید وانمود کنید. خدا را چه دیدید، شاید اینقدر در این نقش فرو رفتید که اصلا همین مدلی شدید.



جمله تان را به سوال ختم کنید


درست است که این روزهای اول همه ذوق و شوق دارند و در اندرونشان مجلس عروسی برپاست اما معمولا همه می خواهند خودشان را آرام نشان دهند و هیجانشان را بروز ندهند. راستش کمی هم می ترسند. باید خودتان را آماده کنید که اگر طرف فک و دهانش یخ زده بود، چکشتان را درآورید و یخش را بشکنید.

برای به سر ذوق آوردن طرف خوب است وقتی حرفی زدید، بعد نظر او را راجع به آن مساله بپرسید. اینطوری حرف به بن بست نمی خورد و به هر حال طرف مجبور است لااقل دو کلمه جواب بدهد و خرد خرد موتورش راه بیفتد. گیر سه پیچ ندهید اما مجبورید تا وقتی حس نکردید طرف را اذیت می کنید یا بی علاقگی اش برای جواب دادن به شما برایتان روشن نشده سوال های مختلف طرح کنید.

در جواب هایش بگردید دنبال یک چیز تاییدی و یک چیز سوالی؛ مثلا اگر پرسیدید کجایی است و با یک کلمه جواب داد، اگر نمی دانید آن شهر کجاست بپرسید که مال کدام استان است و ویژگی هایش چیست. گرمسیر است، سردسیر است یا چه. البته قبلش تاکید کنید که جغرافیتان ضعیف است تا طرف فکر نکند می خواهید به او بفهمانید از پشت کوه آمده و معلوم نیست شهرش کجای نقشه هست! اول هر آشنایی سرشار از سوء تفاهم است اما یادتان باشد اگر هی پشت سر هم سوال کنید، می شوید عین این بازجوها و به احتمال زیاد طرف پشتش را به شما می کند.



به طرفتان حالِ بودن بدهید

آدم ها از اینکه دیده شوند لذت می برند. یکی از راه های اساسی در تشویق طرف به داشتن ارتباط این است که طرف احساس کند برایش احترام و ارزش قائلید و قبولش دارید. شما به او کمی از آن چیزی بدهید که دلش می خواهد. احترام و حس بودن. دلتان نمی آید نه؟ می خواهید فقط خودتان دیده شوید و طرف برایش مسلم شود که شما از او بهترید؟ راهتان را بکشید و بروید.

 نه اینجا و نه هیچ کجای دیگر جایی ندارید. باید همان چیزی که دلتان می خواهد بگیرید، به دیگران بدهید اما شلوغ هم نکنید و خودتان را برای اینکه طرف احساس مهم بودن بکند زیر پایش له نکنید. یادتان باشد کلا دور دور توهم است و آدم هایی که زود وهم برشان می دارد زیادند.

اگر دیدی طرف قیافه گرفت و خودش را زیادی جدی گرفت می توانید پشتتان را به او بکنید و بروید! اگر نه، بگذارید از خودش و از عقاید و خواسته هایش بگوید. بعد هر از گاهی اسمش را در طول مکالمه صدا بزنید. با پسوند یا پیشوند جان یا خانم یا آقا. مثلا سارا جان یا سارا خانم. اگر حرف هایش خیلی چرند بود، قبل از مخالفت کردن یک جمله در حرف هایش که با آن بیشتر موافقید، پیدا کنید و بگویید که این بخش از حرف هایش را قبول دارید اما ...

روش های جذب آدم ها در سه سوت!



برای شروع

- زبان بدنتان را رعایت کنید. بیهوده وضعیت دفاعی نگیرید یا صمیمت بیش از حد نشان ندهید. دست به سینه بودن و یک پا را روی پای دیگر انداختن بیانگر وضعیت دفاعی است. دست ها و پاهای آزاد، نشان دهنده علاقه شما به شنیدن حرف های طرف مقابل است.

- لبخند بزنید. لبخند جهانی ترین سیگنال برقراری ارتباط است.

- حرفی که در ابتدا می گویید خیلی مهم نیست، مهم این است که طرف مقابل تشویق به پاسخگویی شود.

- خیلی مات صحبت های طرف مقابل نشوید.

- یادتان باشد آدم ها اول ارتباط کلاس الکی می گذارند، این یک قانون است. در این شرایط کمی دل و جرات به کمک می آید.



برای شکستن سکوت


- با پرسیدن یک سوال شروع کنید: این طرف ها رستوران خوب سراغ دارید؟

- از وقایع روزمره و اخبار روز حرف بزنید.

- فعل «می بینم» استفاده کنید، مثلا: می بینم که دارید کتاب راز داوینچی می خوانید.

- شباهت های بین خودتان را شناسایی کنید و از آنها صحبت کنید.

- از چیزی مربوط به طرف مقابل مثل بوی عطرش یا تناسب رنگ های لباس هایش تعریف کنید.



برای حرف زدن

- سوال بپرسید. این سوالات می توانند حتی الکی باشند.

- درباره خودتان صحبت کنید. در مورد علاقه مندی ها و اتفاقات جالب زندگی تان که فکر می کنید برای دیگران جذاب است حرف بزنید. این کار برای زمانی که در شروع یک گفت و گو ناگهان ذهن آدم خالی می شود قابل استفاده است. این کار در سه سطح انجام می شود:

- در سطح اول، اطلاعاتی مثل شغل، آخرین مسافرت، تجربه خنده دار و مواردی از این قبیل را با طرف مقابل در میان می گذارید.

- در سطح دوم و پیشرفته تر از باورها، احساسات و نیازهای گذشته و آینده تان مثل نظرتان درباره اوضاع روز، آرزوها، مشکلات قدیمی ... با او صحبت می کنید.

- در سطح سه احساسات و نیازها و باورهایتان نسبت به طرف مقابل را بیان می کنی. نظرتان را در مورد طرف مقابل می گویید و خواسته تان را هم اعلام می کنید. اگر خواسته تان را خیلی واضح نگویید، طرف مقابل گیج می شود.


[ شنبه 91/7/29 ] [ 3:44 عصر ] [ آیسان ] [ نظرات () ]
محبوب کن - فیس نما دکوراسیون، به وقت زمستان به رنگ تابستان!

با گذر از پاییز و روزهایی که هوای نا متعادل دارند و نه گرم تابستانی‌اند و نه سرد زمستانی،‌ آرام آرام به ماه‌های سرد سال نزدیک می‌شویم. بسیاری از خانم‌های خانه‌دار در اوایل پاییز خانه‌تکانی می‌کنند و برای نصب و راه‌اندازی سیستم‌های گرمایشی، چیدمان خانه را تغییر می‌دهند.

اگر شما هم چنین قصدی دارید،‌ بد نیست در جریان این تغییر و تحول،‌ دستی به سر و روی خانه بکشید و با بهره‌گیری از المان‌های تابستانی و برای غلبه بر سرما و رنگ‌های سرد، چیدمانی مناسب برای این فصل‌ها ایجاد کنید. در این مطلب با چند ایده برای داشتن چیدمانی مناسب برای فصول سرد سال آشنا می‌شوید:

به وقت زمستان به رنگ تابستان

 قسمت‌هایی از کف خانه که پوششی ندارد را با انداختن قالیچه‌ها و گلیم‌هایی که رنگ گرم دارند پر کنید تا فضا گرم‌تر شود. در ضمن کف خانه خود از عناصر بسیار مهم دکوراسیونی است که کیفیت و نوع آن در انتقال سرما یا گرما به محیط بسیار تاثیرگذار است.

 بهتر است مبل‌ها را با فاصله کمتری نسبت به هم قرار دهید. زیرا در این صورت فضا صمیمانه‌‌تر و گرم‌تر جلوه می‌کند.

 بهتر است برای مبل‌هایی با رنگ‌های سرد، از کوسن‌هایی با رنگ‌های قرمز، زرد و نارنجی یا از پوشش‌هایی با طرح گلیم، جاجیم یا قلاب‌بافی‌هایی به‌ رنگ‌های شاد و گرم برای قسمت‌های پشتی و دسته‌های مبلمان استفاده کنید.

 قرار دادن گلدان‌هایی با ظاهری زیبا که با گیاهان آپارتمانی تزئین شده‌اند و در فصول سرد دارای برگ‌های سبز و شاداب هستند می‌تواند به خانه طراوت و شادابی بهاری بدهد و در ضمن خشکی هوا را که بر اثر کار کردن شومینه و شوفاژ در فضا به وجود می‌آید کاهش می‌دهد.

به وقت زمستان به رنگ تابستان

 بهتر است در قسمت‌هایی از خانه، به طور مثال‌ هال و پذیرایی که افراد بیشترین زمان را در آنجا می‌گذرانند با لامپ‌هایی به رنگ نارنجی، زرد تیره و حتی قرمز یا به صورت ترکیبی تزئین کنید تا گرمای بیشتری در فضا به وجود بیاید.

 با اندکی سلیقه و ابتکار هم می‌توانید خانه‌ای گرم و زیبا داشته باشید و هم زیبایی پاییز و زمستان را در فضا حس کنید. به طور مثال استفاده از کنده‌های چوبی که در کنار شومینه قرار داده شده است فضا را بسیار زیبا و دل‌انگیز می‌کند.

به وقت زمستان به رنگ تابستان

 قرار دادن کامواهای رنگی و عروسک‌های بافتنی درون سبدی چوبی، می‌تواند بهترین تزئین زمستانی برای خانه شما باشد و در ضمن برای افراد خانواده حس و فضایی کلاسیک ایجاد کند.

 شمع‌های رنگی نیز بهترین گزینه برای تزئین خانه‌ها در فصول سرد سال است، بنابراین سعی کنید در گوشه‌هایی از خانه که بیشترین دید را دارند با شمع‌ها‌یی کوتاه و بلند که رنگ‌های شادی مانند صورتی، نارنجی، قرمز، زرد دارند تزئین کنید. در این صورت رنگ و نور شمع‌ها به فضای سرد و بی روح، گرما و زیبایی می‌دهد.

به وقت زمستان به رنگ تابستان

 گبه‌ها و گلیم‌ها به دلیل نوع بافت و رنگ‌های شادی که دارند و نیز به دلیل تازه کردن نوعی حس و حال قدیمی ‌در افراد می‌تواند پوشش بسیار مناسبی برای کف خانه برای روزهای سرد سال باشد، به خصوص اگر با دیگر صنایع دستی هماهنگ شود.

 برخی از وسایل و صداها نیز می‌تواند به فضا حسی زیبا بدهد. از جمله آنها می‌توان به صدای قل‌قل سماورهای قدیمی‌ و کرسی‌ها اشاره کنیم که می‌تواند به فضای سرد خانه، نوعی آرامش و حس و حالی قدیمی ‌بدهد.


[ شنبه 91/7/29 ] [ 3:42 عصر ] [ آیسان ] [ نظرات () ]
محبوب کن - فیس نما همسر عزیزم به من نچسـب!

گاهی از این طرف بام می‌افتید و گاهی از آن طرف. گاهی می‌گذارید که همسرتان شما را در بند خود بکند و گاهی هم از ترس زندانی شدن، کیلومتر‌ها از او فاصله می‌گیرید. گاهی عشق و دلبستگی را با وابستگی اشتباه می‌گیرید و گاهی هم جای استقلال را با فاصله گرفتن و دور شدن عوض می‌کنید. به شما حق می‌دهیم که در آغاز راه یکسری اصول را ندانید اما اگر بخواهید خوشبخت ادامه دهید و خوشبخت بمانید، باید خیلی زود نقطه تعادل زندگی‌تان را پیدا کنید. شما باید بدانید که کجای این رابطه قرار دارید و همسرتان هم کجا نشسته است. زندگی مشترک، نه میدان جنگ است و نه جای مسابقه.  پس نه سعی کنید که خودتان را مثل یک قربانی شکست‌خورده ببینید و نه اینکه از او در ذهنتان چنین حریفی بسازید.

همسر عزیزم به من نچسـب!

می‌ترسید بگذارد  و برود؟


دوست دارید او را به خودتان زنجیر کنید. فکر می‌کنید اگر مدام مراقبش باشید تا ابد با شما می‌ماند. بزرگ‌ترین ترس زندگی‌تان این است که روزی چشمش جای دیگری بیفتد و دیگر شما را نبیند و نخواهد. ترس از اینکه از دستش بدهید. ترس از اینکه تنها شوید و دیگر هیچ‌کس شما را نخواهد. همین ترس‌ها باعث می‌شود تا بخواهید او را از ساده‌ترین آزادی‌هایش محروم کنید. دوست دارید در مهمانی‌ها به او بچسبید و از اینکه بدون شما بخواهد پایش را بیرون از خانه بگذارد کلافه می‌شوید. آنقدر دوست دارید که او فقط و فقط برای شما باشد که دلتان می‌خواهد در خانه حبسش کنید و نگذارید آفتاب و مهتاب ببیند.

این نشانه‌ها را دارید؟


اگر شما به بهانه عشق یا ترس از تنهایی، محدودیت‌های عجیب و غریبی برای شریک زندگی‌تان وضع می‌کنید و همیشه از اینکه او را از دست بدهید می‌ترسید، باید بگوییم که به جای عاشق بودن، شما درگیر وابستگی شده‌اید؛ وابستگی‌ای که می‌تواند زندگی‌تان را از هم بپاشد.


بگذارید زندگی‌اش را بکند


از کنار او بودن لذت ببرید اما بدانید مثل هر آدمی، به لحظاتی احتیاج دارد که در آنها بدون حضور شما وقت بگذراند. لحظات بودن با دوستان، فوتبال دیدن، گپ زدن در مهمانی و زمان های دیگری که مثل روزهای قبل از ازدواج، بدون شما آنها را تجربه می‌کند.  حتی گاهی نیاز دارد تنها در خیابان قدم بزند و حتی بدون مزاحمت، چرت بزند!



2 دقیقه یک‌بار با او تماس می‌گیرید؟


دوست دارید در هر دقیقه هزار بار بگویید که دوستش دارید. اصلا این حس دوست داشتن آنقدر در وجودتان شعله‌ور است که نمی‌توانید حتی برای یک روز هم که شده، آن را تنها در عملتان بروز دهید و به زبان نیاورید. برای نشان دادن این حس، هر نیم‌ساعت یک‌بار برایش چند پیام می‌فرستید و 6-5 باری هم در ساعات کاری، تلفنی حالش را می‌پرسید تا او را مطمئن کنید که عاشقش هستید. محال است که هر هفته یک کادو از شما دریافت نکند یا دسته‌دسته گل از شما تحویل نگیرد. روز تولدش را به یک روز خارق‌العاده بدل می‌کنید و سرتاپای خانه را گل می‌ریزید تا بداند که برای شما یک آدم خاص است.

این نشانه‌ها را دارید؟


اگر نمی‌توانید هیجان عشق‌تان را مهار کنید و در عین عاشق بودن و رمانتیک بودن، مثل یک آدم عادی زندگی کنید، پس وابستگی را با عشق اشتباه گرفته‌اید. در به کار بردن این ترفند‌ها اغراق نکنید و آنها را هم به نوعی روزمرگی که دیر یا زود کسالت‌آور می‌شود تبدیل نکنید.


به اندازه لازم و کافی عاشق باشید


همه می‌دانند که عاشقش هستید. برای تولدش از مدت‌ها قبل برنامه‌ریزی می‌کنید و گاهی بی‌بهانه با یک هدیه کوچک وارد خانه می‌شوید.

 او شریک واقعی زندگی شماست؛ در شادی و غم، در آرامش و سختی، در سلامت و بیماری. گاهی با کمی هیجان به وجدش می‌آورید اما در کنارش، آرامش یک زندگی کاملا عادی را هم دارید.



همسر عزیزم به من نچسـب! 

 
دنیای او دنیای شماست؟


حریم خصوصی در زندگی مشترک برایتان معنایی ندارد. از همان لحظه‌ای که پیمان مشترک‌تان را بستید،‌ گمان می‌کنید که باید همه چیز مثل بلور شفاف باشد و او حتی در افکارش هم شما را راه دهد. رمز‌های کاربری‌اش را گاهی با مهربانی و اگر لازم شود با قهر، بحث و خشونت می‌گیرید و هر‌از‌گاهی به حساب‌های کاربری‌اش سرک می‌کشید تا مطمئن شوید که شهر در امن و امان است. با آمدن هر پیامک به سمت تلفن همراهش می‌دوید و اگر کوچک‌ترین مقاومتی کند، بدترین فکرها به ذهن‌تان راه پیدا می‌کند. گاهی سر زده به محیط کارش می‌روید و گاهی سری به کیف و وسایل شخصی‌اش می‌زنید.

این نشانه‌ها را دارید؟


اگر فکر می‌کنید تنها با نظارت شماست که این زندگی دوام پیدا می‌کند، باید در مورد تفکرات‌تان‌ جدی تجدید نظر کنید. شما می‌گویید که باید نگرانی‌هایتان را درک کند اما او حس می‌کند که در این زندگی، حریم خصوصی‌اش و هویتش را از دست داده ‌است.

عشق، فاصله و زندگی


برای اینکه یک عاشق واقعی باشید، نیازی به چنین توهماتی ندارید. در زندگی مشترک شما، اصل بر صداقت است و این پیش‌فرض را دارید که اگر روزی این اصل خدشه‌دار شد، واکنش مناسب را نشان خواهم داد. خوب می‌دانید که حق ندارید قبل از آنکه چیزی ببینید، با گرفتن حریم خصوصی همسرتان، او را نسبت به خود بدبین و پرکینه کنید.



می‌ترسید پررو شود؟


وقتی که خسته از کار برمی‌گردد، به پیشوازش نمی‌روید. فکر می‌کنید آدم‌ها به همین سادگی پررو می‌شوند و البته گمان می‌کنید که آنقدر جای پای عشق‌تان محکم است ‌که دیگر نیازی به این تشریفات ندارید. به خودتان می‌گویید مگر من کارگر اختصاصی او هستم که غذای امشب را بار بگذارم و دلیلی ندارد که از خواب نیم‌روزی‌ام صرف‌نظر کنم و قبل از آمدنش چای درست کنم. تنها چیزی که به آن فکر می‌کنید، روشن کردن چنین تکلیف‌هایی است و گمان می‌کنید که او نه‌تنها باید کارهای مربوط به خودش را انجام دهد، بلکه باید جور شما را هم بکشد و فقط از این راه است که نمی‌گذارید «دور بردارد!»

این نشانه‌ها را دارید؟


در یک زندگی متعادل، آدم‌ها پابه‌پای هم پیش می‌روند و اگر قدمی برمی‌دارند، آن را با لذت به زندگی مشترک‌شان تقدیم می‌کنند. در چنین زندگی‌ای افراد گمان نمی‌کنند که همیشه در معرض سوء‌استفاده هستند و با جان و دل به عشق‌شان و زندگی‌شان رسیدگی می‌کنند.

حسابرس خوبی باشید


می‌دانید زندگی حساب و کتاب دارد و تمام بار آن را روی دوش خودتان نمی‌اندازید اما در عین حال، سهم او را هم از این زندگی نادیده نمی‌گیرید. می‌دانید که او هم مثل شما می‌تواند گاهی خسته، بی‌حوصله یا بیمار باشد. انتظاراتی از او دارید که خودتان هم از عهده برآورده کردنشان برمی‌آیید و هیچ‌وقت برای کوبیدن میختان باری بیشتر از توانش روی دوشش نمی‌گذارید.



فکر می‌کنید کیف پول شماست؟



به ازدواج به عنوان ابزاری برای ارتقای سطح زندگی‌تان نگاه می‌کنید. گمان می‌کنید هرکه طاووس می‌خواهد باید جور هندوستان را هم بکشد و فکر می‌کنید حالا که لطف کرده‌اید و بله را گفته‌اید، نباید حسرت چیز دیگری به دلتان بماند. وقتی به شکست مالی می‌رسد،  ناامید می‌شوید و در ذهن‌تان فکر می‌کنید که چرا با چنین انتخابی، خودتان را به دردسر انداخته‌اید. گمان می‌کنید هیچ مسئولیتی در قبال حساب و کتاب زندگی ندارید و اگر هم چند ریالی پول به دست‌تان برسد،  به عنوان دارایی شخصی‌تان روی آن حساب می‌کنید. از نظر شما آنچه او دارد متعلق به شماست و آنچه شما دارید هم متعلق به خودتان است.

این نشانه‌ها را دارید؟


اگر بخواهید در زندگی مشترک‌تان مدام حق و وظیفه تعریف کنید و تنها از طرف مقابل‌تان انتظار داشته باشید به جایی نمی‌رسید. اگر یکسری مسئولیت‌ها را تنها به او واگذار می‌کنید، باید این واقعیت را بپذیرید که برخی مسئولیت‌ها هم تنها برعهده شماست.

جیب و مسئولیت‌های مشترک


محدوده خودتان را می‌دانید و او هم می‌داند که تا کجا باید از شما و خودش انتظار داشته باشد. بدون آنکه او را در عمل انجام شده قراردهید، قبل از ازدواج تعیین کرده‌اید که مسئولیت‌های مالی و سایر مسئولیت‌ها بر عهده کدام‌تان است، اما در عین این مرزبندی‌ها، هدف اصلی شما منافع مشترک‌تان است و همانطور که به فکر منافع او هستید، به فکر خودتان هستید.



اجازه می‌دهید به جای شما  فکر‌کند؟


فکر می‌کنید حالا که وارد یک وادی مشترک شده‌اید، باید خودتان را فراموش کنید و عنان زندگی را به دست کسی بسپارید که از شما قدرتمندتر یا باهوش‌تر است. گمان می‌کنید که او مرد خانه است و می‌تواند شما را مدیریت کند. او برایتان تصمیم می‌گیرد که کار کنید یا درس بخوانید. او تصمیم می‌گیرد که موهایتان را چه مدلی بزنید یا لباس چه رنگی بخرید. او بر تمام زندگی شما تسلط دارد و شما از بیشتر کردن قدرتش لذت می‌برید و آرامش می‌گیرید. از نظر شما اقتدار او باعث آرامش بیشترتان می‌شود و از اینکه مسئولیتی در قبال او و زندگی‌تان نداشته باشید، لذت می‌برید.

این نشانه‌ها را دارید؟

شاید با هیجانی که در آغاز زندگی دارید، بتوانید این وضعیت را تحمل کنید اما به مرور دلتان برای خودتان و استقلال‌تان تنگ می‌شود. اگر می‌خواهید خوشبختی‌تان ادامه پیدا کند،‌ خودتان و استقلال‌تان را فراموش نکنید و جایگاه‌تان را به عنوان یک فرد مستقل نادیده نگیرید.

خودتان هستید؟


خودرای  نیستید و نظر او را در همه ابعاد مورد توجه قرار می‌دهید اما  عقاید‌تان هم برایتان با ارزش است و به‌خاطر دیگران اصولتان را کنار نمی‌گذارید. می‌دانید که باید استقلال مالی، عقیدتی و شخصیتی داشته باشید. شما این استقلال را با زور به دست نمی‌آورید بلکه در جریان زندگی آن را به یک اصل تبدیل می‌کنید.


[ جمعه 91/7/28 ] [ 12:49 عصر ] [ آیسان ] [ نظرات () ]
محبوب کن - فیس نما پدر مادر ها؛ با مهارت دعوا کنید

دعوا کردن نمک زندگی نیست اما جزئی حذف نشدنی از آن است. با شروع یک زندگی مشترک و پیدا شدن انتظار‌ها و وظایف تازه، اختلاف نظر موضوعی است که چه بخواهید و چه نخواهید پایش وسط می‌آید. بحث و کش‌مکش در هر زندگی مشترکی هست، اما این‌که این اختلاف‌ها را چطور بیان کنید و چطور از دل‌شان یک نظر مشترک را بیرون بیاورید، مهارتی است که هر زن و شوهری آن را ندارند. پس اگر نمی‌خواهید زندگی شما با همین بحث‌های ساده، به بحران‌های پیچیده وارد شود، این اختلافات را جدی بگیرد و به امن‌ترین شیوه ممکن، به آنها سر و سامان دهید.



ضربتی نتیجه نگیرید


فکر نکنید که درست در همان لحظه و در اوج بحث، باید به یک نتیجه نهایی برسید. کمی سکوت کنید و به خودتان فرصت آرام‌تر شدن بدهید. مهم نیست که این سکوت چند دقیقه یا چند ساعت طول بکشد؛ مهم این است که هیجان این بحث را پشت سر بگذارید و بتوانید برای یک گفت و گوی آرام و نتیجه بخش آماده شوید. گوشی را قطع نکنید یا یکدفعه از خانه بیرون نزنید، بلکه به همسرتان توضیح دهید که نیاز به آرامش بیشتری دارید و چند ساعت دیگر، دوباره در مورد این موضوع صحبت می‌کنید. در صورت موافقت او، کمی از فضا دور شوید. می‌توانید برای قدم زدن بیرون بروید یا حتی اگر میلی به بیرون رفتن ندارید، سعی کنید چند ساعتی خود را به مطالعه در یک اتاق دیگر یا آشپزی مشغول کنید. در این دوری افراط نکنید و صحنه‌ای شبیه یک قهر زن و شوهری را نسازید. بلکه با یک دوری کوتاه و بی‌غرض، تنها برای آرام‌تر شدن اوضاع تلاش کنید.

خودتان را تبرئه نکنید


به‌جای این‌که در ساعات بعد از دعوا، برای پیدا کردن راهی برای انتقام تلاش کنید، موضوعات مهم‌تری را در فکرتان جا دهید. به این فکر کنید که چه چیزی این بحث را به‌جریان انداخته. یک کلمه، قیافه‌گرفتن، کار یا هرچیز دیگری که می‌تواند جرقه این آتش را زده باشد. هیچ وقت یک بازی یک‌نفره ادامه پیدا نمی‌کند. پس سعی کنید نقش خودتان را در این اتفاق نادیده ‌نگیرید. او با خودش دعوا نکرده، پس شما هم به عنوان یک طرف ماجرا، سهمی را در این جریان بازی‌کرده‌اید. سهمی که این بار کم و زیادش مهم نیست. بلکه مهم این است که شما در جریان این اتفاق، بالاخره تقصیری داشته‌اید و نقشی را بازی کرده‌اید.

بگویید «ببخشید»


از عذرخواهی کردن نترسید. حتی اگر مقصر اصلی ماجرا شما نباشید، باز هم در جریان یک دعوای بزرگ، مواردی وجود دارد که بتوانید به خاطر‌شان عذرخواهی کنید. آسان ببخشید. نگذارید کینه این بحث تا روزها روی ارتباط شما سایه بیندازد و اگر می‌خواهید شما هم آسان بخشیده شوید، درجریان دعوا حرفی نزنید و کاری نکنید که این روند را سخت کند. مسئولیت هرچه در آن زمان انجام داده‌اید را بپذیرید و حرفی نزنید که تا مدت‌ها علیه‌تان استفاده شود.

مشکلات را دور نزنید


به خاطر ترس از دعوا روی مشکلات‌تان سرپوش نگذارید. اگر موضوعی در زندگی شما وجود دارد که بارها و بارها به خاطرش جنگیده‌اید، آسان از مقابلش نگذرید و آستین‌ها را برای حل‌کردنش بالا بزنید. در شرایطی که هر دوی شما آرام هستید، با هم در مورد آن مشکل حرف بزنید و تلاش کنید تا به نتیجه مشترکی برسید. نتیجه‌ای که شاید صد‌درصد به نفع شما نباشد اما خواسته‌های شما در آن لحاظ شده‌است. اگر نمی‌توانید مشکل را دونفره حل کنید، بهتر است چند جلسه‌ای مشاوره بگیرید. نگذارید یک اختلاف نظر ساده، به بزرگ‌ترین مشکل شما تبدیل شود و بهانه‌ای برای دعواهای وقت و بی‌وقت باشد. بلکه به این مشکل بچسبید و تا زمانی که حل نشده، بی‌خیالش نشوید.

بی‌گناه‌ها را مقصر نکنید


موضوع بحث و دلیل اصلی دعوا را فراموش نکنید. اگر در این موضوع، خانواده یا دوستان همسرتان دخیل نبوده‌اند، بی‌جهت پای آن‌ها را به‌میان نکشید. حفظ حرمت‌ها اولین اصلی است که باید در بحث‌های زن و شوهری رعایت کنید؛ پس با گلایه‌هایی که هیچ ارتباطی به موضوع ندارند و بی‌احترامی‌هایی که می‌توانند حتی بعد از این بحث‌ها هم برای زندگی‌تان گران تمام شوند، اوضاع را پیچیده‌تر نکنید. هرچقدر هم که بحث سخت شود و اوضاع میان‌تان به چالش کشیده‌ شود، نباید گذشته را فراموش کنید. به روزهای خوب قبل فکر کنید و نگذارید که یک جرقه ساده، به آتشی در رابطه شما تبدیل شود. مرزها را حفظ کنید و هرچه را که میان‌تان بوده آسان از بین نبرید.

پرونده‌های کهنه را بیرون نکشید


در هر زندگی‌ای بحث و اختلاف نظر به وجود می‌آید و دعواهای زن و شوهری هم در هر خانه‌ای پیدا می‌شوند. اما اگر نمی‌خواهید زندگی‌تان به خاطر این دعواها  از هم بپاشد، پرونده‌سازی نکنید و هیچ وقت در بحثی که می‌کنید، اشتباهات گذشته همسرتان را به رخ او نکشید. پرونده هر مشکل یا اختلافی را همان‌جا ببندید و هرگز در یک دعوا، مشکلاتی که تاکنون داشته‌اید یا فداکاری‌هایی که در گذشته کرده‌اید را فهرست نکنید. تا زمانی که همسرتان را نبخشیده‌اید، به او این اطمینان را ندهید اما اگر به او نشان‌داده‌اید که پرونده یک ماجرا بسته ‌شده، دیگر به هیچ بهانه‌ای آن موضوع را بیرون نکشید.

شنونده خوبی باشید


بی‌وقفه حرف نزنید و قضاوت نکنید. حق به‌جانب بودن را کنار بگذارید و به طرف مقابل‌تان فرصتی برای بیان حرف‌هایش و دفاع از مواضعش بدهید. در زمانی که او حرف‌هایش را می‌زند، سکوت کنید و به‌جای جانب داری، به موضوع اصلی بحث توجه کنید. احساسات را کنار بگذارید و تا آنجا که می‌توانید، اجازه ندهید که بحث به خاطر هیجان‌زدگی شما و او به انحراف کشیده شود. حتی اگر همسرتان بیش از حد هیجان‌زده است، تلاش‌کنید تا با آرامش، یک دعوا را به یک گفت‌وگوی انتقادآمیز تبدیل کنید. گفت‌وگویی که در آن هر دو طرف ماجرا می‌توانند بدون ترس از تحقیر و تهدید، مواضع‌شان را بگویند و برای رسیدن به نتیجه دلخواه‌شان استدلال کنند.

بچه‌ها را گول نزنید

اینکه مقابل بچه‌ها داد و هوار نکشید، کافی نیست. فکر نکنید که اگر به زبان زرگری دعوا کنید، آنها بویی نمی‌برند و آسیبی نمی‌بینند. بچه‌ها حتی از نوع نگاه، لحن، میزان فاصله و حال و احوال شما می‌توانند ارتباطی را که میان‌تان هست، تشخیص دهند. پس اگر دلخوری میان شما هست، به آن‌ها دروغ نگویید. بلکه برای‌شان توضیح دهید که همانطور که تو و دوستت ممکن است به خاطر توپی که با آن بازی می‌کنید با هم بحث ‌کنید، من و پدرت هم در موردی اختلاف سلیقه داریم و بعد از مدتی بحث، می‌توانیم در مورد آن به نتیجه برسیم. منطقی باشید و به جای دروغ گفتن به فرزند‌تان، از راهی واقعیت را بگویید که نگرانی‌هایش تشدید نشود.

بگویید اختلاف؛ نگویید قهر و دعوا


قهر کردن شما و همسرتان تنها بلای جان یک زندگی مشترک نیست، بلکه می‌تواند کودک‌تان را هم به دردسر بیندازد. بچه‌ها تا مدتی نمی‌توانند تفاوت قهر‌های موقت و همیشگی را تشخیص دهند. با یک بحث کوچک شما، ممکن است گمان کنند که شما برای همیشه از هم متنفر شده‌اید و دیگر آشتی میان‌تان صورت نمی‌گیرد. از نظر آن‌ها دعواهای پدر و مادری یعنی از هم پاشیدن خانواده. پس تا جایی که می‌توانید مقابل‌شان دعوا نکنید و البته تا قبل از دیدن آن‌ها، مشکلات‌تان را به شکلی حل و فصل کنید که بوی قهر و درگیری از ارتباط‌تان بیرون نیاید. ظاهر سازی نکنید بلکه با یادگرفتن مهارت‌هایی که در مواقع بحران به داد‌تان می‌رسد، به تنش‌ها تا قبل از حضور کودک‌تان پایان دهید.


[ سه شنبه 91/7/25 ] [ 5:25 عصر ] [ آیسان ] [ نظرات () ]
محبوب کن - فیس نما زمان به هیچ مدیری رحم نمی کند!

زمان؛ این نادرترین منبع ارزشمند در اختیار بشر، مدت زیادی نیست که جایگاه خود را به عنوان یکی از عوامل اصلی موفقیت انسان در جامعه باز کرده و در واقع از دوران انقلاب صنعتی بود که مدیران متوجه اهمیت آن شدند. موقعی که مدیران و تجار متوجه شدند که زمان منبعی بی مانند است و اگر از دست برود، جایگزین نخواهد داشت.

بعدها در اوایل قرن بیستم که نخستین توجهات جدی به مدیریت زمان صورت گرفت، موضوع زمان سنجی مطرح شد تا برای هر کاری و تولید هر قطعه ای زمان لازم معین شود و از آن به بعد، بحث مدیریت زمان هر روزه اهمیت بیشتری یافته است.

طوری که حالا زمان سنجی از ابزارهای مهم و رایج در صنعت و تجارت است و در ابعادی بزرگتر و وسیع تر، مدیران در پی استفاده مناسب از زمان در راستای بکارگیری بهینه و به موقع از نیروی انسانی و تجهیزات و منابع مالی در راه رسیدن به اهداف فردی و سازمانی هستند.

زمان به هیچ مدیری رحم نمی کند!

سطح های مدیریت زمان

در عالم واقع تمام اعمال انسان بعد زمانی و مکانی دارند. ارتباط این ابعاد نیز ارتباطی تعاملی است. زمان دارای دو جنبه اصلی مادی و روانی است. زمان مادی زمانی است که برای انجام کار صرف می کنیم اما زمان روانی احساس طول مدت ذهنی و عاطفی است که در هنگام انجام یک کار داریم چرا که ما در هر صورت به گذشت زمان واقفیم و حتی اگر در تاریکی و سکوت و بدون هیچ احساس جسمی نیز قرار بگیریم باز نسبت به گذشت زمان واقفیم و طول مدت را حس می کنیم. شاید بتوان گفت دلیل فهمیدن گذشت زمان آگاهی ناخودآگاه ما نسبت به ریتم های جسمی مان مثل ضربان و تپش قلب و تنفس است.

سطح اول مدیریت زمان را می توانیم به صورت موجودی ها توصیف کنیم. تمام تلاشی که ما به طور شفاهی برای بیان اهمیت وقتمان صرف می کنیم در این دسته قرار می گیرد.

تقویم ها ودفترچه های قرار ملاقات معرف دومین سطح مدیریت زمان است. این نیز بازتابی از کوشش بی وقفه ای است که سعی می کند فعالیت های آینده را پیش بینی و برنامه ریزی کند.

سومین سطح مدیریت زمان که ما با آن روبروییم نقطه نظرهای مهمی از قبیل اولویت بندی، توصیف ارزش ها و مقایسه ارزشمندی نسبی فعالیت های مبتنی بر روابط، هدف گذاری اهداف کوتاه مدت و میان مدت و بلندمدت را شامل می شود. این سطح در واقع برنامه ریزی به شیوه ای است که اهداف و فعالیت هایی که از بیشترین ارزشمندی برخوردار است مطرح می شود و به منصه عمل درآید.

زمان به هیچ مدیری رحم نمی کند!

اما سطح چهارم مدیریت زمان که با شیوه های قبلی کاملا متفاوت است، بر حفظ و حراست و خودجوشی و کیفیت زندگی تاکید دارد و محدودیت و احساس دشواری سطح سوم را نیز ندارد.

 این سطح بر این ادعاست که مشکل مدیریت زمان کیفیتی بیرونی نیست بلکه اداره اوضاع و شرایط خویش و توجه به خود است چرا که خوشنودی و رضایتمندی تابع انتظارات و شناخت ماست. سطح چهارم به جای اینکه اشیا و زمان را کانون توجه خود قرار دهد به حفظ و گسترش روابط و تحقق نتایج می اندیشد. در واقع این سطح می کوشد توازنی بین بازار و قابلیت تولید برقرار کند.

مدیریت زمان در بازار که نتیجه چهارمین سطح مدیریت زمان است به طور کل سپری شدن اوقات مدیران بازار را بررسی می کند. دو معیار اصلی در تقسیم بندی زمان عبارتند از:

- فوریت:
کارهایی که مستلزم توجه فوری هستند. برای مثال پاسخ به زنگ تلفن در هر شرایطی امری الزامی است. اغلب مدیران نمی توانند نسبت به شنیدن صدای ممتد زنگ تلفن بی تفاوت باشند. ممکن است ساعت ها وقت خود را در تهیه مطلبی صرف کنیم و خود را برای گفت و گو درباره موضوعی خاص در جلسه ای مهم آماده کنیم اما به محض اینکه تلفن زنگ بزند پاسخ به تلفن نسبت به جلسه اولویت پیدا می کند.

- ضرورت: که به نتایج کار مربوط می شود. هر ضرورتی در رسیدن به رسالت و ارزش ها و اهداف مهم و طراز اول ما را یاری می کند. موارد ضروری فاقد فوریت اما نیازمند طمأنینه و ابتکار عمل و خوی و سرشت عامل بودن هستند. اگر تصور و تصویری روشن از موارد ضروری و نتایج مطلوب و دلخواه زندگی پیش رو نداشته باشیم به سادگی در مسیری قرار می گیریم که تنها نسبت به کارهای فوری واکنش نشان می دهیم!

زمان به هیچ مدیری رحم نمی کند!



ضروری چیست؟ فوری چیست؟

1- کارهای فوری و ضروری: شامل بحران ها و مشکلات حاد و طرح های مهلت دار است. کارهای اینگونه به طور معمول مسائلی هستند که دردسرساز و ناخواسته اند. همه ما در زندگی با بحران ها و مسائلی روبروییم اما بعضی افراد با تمرکز بر این بخش زندگی خود را به ورطه تباهی می کشند. مثل مدیران و تجاری که به شدت تحت تاثیر بحران ها قرار می گیرند و تولیدکنندگانی که همیشه از برنامه تولید عقب هستند. مادامی که ذهن مدیران به مسائلی از این دست مشغول باشد این مسائل بزرگتر و بزرگتر می شوند تا عاقبت به طورکامل مدیر را تحت نفوذ خود درآورده و با ضربات کوبنده از میدان به در کنند.

2- کارهای ضروری و غیرفوری: این کارها شامل امور برنامه ریزی و تفریح سازنده و شناخت فرصت های تازه و ایجاد ارتباط و آموزش و پیشگیری مشکلات بازار است. این نوع فعالیت ها کانون مدیریت موثر بازار هستند که به کارهای غیرفوری ودر عین حال ضروری می پردازند. کارهایی از قبیل نوشتن وظایف فردی و برنامه ریزی بلندمدت و ورزش و تدارکات برای پیشگیری رویدادهای غیرمترقبه و تمام کارهایی که همه ما به اهمیت آنها واقفیم و تنها به صرف اینکه فوریت ندارند از انجام آنها طفره می رویم. کنترل و داشتن مسائل محدود و نظم و توازن و بینش و دیدگاه روشن شاخصه این وضعیت است.

3- کارهای غیرضروری و فوری: اینها دزد تمرکز و زمانند، مانند بعضی از تلفن ها و نامه ها و گزارش ها و بعضی جلسات! در واقع افراد در این شرایط کارهایی را انجام می دهند که اغلب این کارها به اولویت و انتظارات تعیین شده از سوی دیگران بستگی دارد. این حالت که از توجه کوتاه مدت ناشی می شود از بی ارزش دانستن طرح ها و اهدافی می آید و باعث احساس قربانی بودن و بی ارادگی شده و روابط راست و گسسته کرده و به نوعی بوقلمون صفتی منجر می شود.

زمان به هیچ مدیری رحم نمی کند!
 

4- کارهای غیرضروری و غیرفوری: بطالت محض است. نه ضرورت دارد و نه فوریت. تمایل به سمت کارهای سطح پایین و اتلاف وقت و سرگرمی های زودگذر. برخی روانکاوان انجام اموری از این دست را به نوعی فرار از خود نسبت می دهند که فرد برای گریز از تنهایی و روبرو شدن با خود به هر کاری رو می آورد. مدیران بازاری که تقریبا تمام وقت خود را به کارهای 3 و 4 اختصاص می دهند اساسا افرادی بی مسئولیت هستند. می گویند ناپلئون نامه هایی را که به دستش می رسید همه را گوشه کشوی میز کارش می انداخت و بعد از 15 روز به سراغ آنها می رفت و معمولا مشاهده می کرد که بیشتر مسائلی که در نامه ها ذکر شده بودند، خود به خود حل شده بدون اینکه نیازی به دخالت او باشد و بدون اینکه ذهنش را به آن مسائل آلوده کرده باشد. که این می تواند نمونه بارزی از تمرکز حواس به مسائل ضروری غیرفوری باشد.



زمان و تقسیم بندی وظایف مدیریت


متغیرها و عواملی که یک مدیر با آنها سر و کار دارد، بسیار زیادند و البته غیرقابل پیش بینی! مدیران اغلب به غیر از ارتباط هایی که در داخل سازمان با همکاران خود دارند با عوامل اثرگذار بسیاری در خارج از سازمان نیز تعامل دارند که هر یک حاز این عوامل می توانند به راحتی مدیر را وادارند که به کارهایی به غیر از کارهای ضروری و غیرفوری بپردازد؛ بحران هایی مثل برگشت کالاهای مرجوعی و کاهش نقدینگی و کم بودن مواد اولیه در بازار بحران هایی معمول هستند که می توانند مدیر را همیشه در حیطه کارهای ضروری و فوری فرو ببرند.

زمان به هیچ مدیری رحم نمی کند!

هر یک از ما در لحظه لحظه زندگی خود باید کاملا شفاف و بدون اینکه خودسانسوری کنیم، بدانیم که چه کار می کنیم و آیا این کاری که می کنیم در راستای اهداف بلندمدت ماست یا نه؟ باید این سوال را از خود بپرسیم و در پاسخ به خود صادق باشیم که ما در کدام یک از ابعاد مشغولیم و همین کاری که حالا می کنیم و کارهایی که برای امروز و این هفته خود داریم تا چه حد با اهداف برنامه های بلندمدت ما در زندگی سازگار هستند و آیا به کارهای ضروری و غیرفوری مشغولیم؟ شما چقدر برای وقت تان ارزش قائلید؟ تا به حال چقدر برای وقت تان برنامه ریزی کرده اید؟ تا چه حد به اهدافتان دست یافته اید؟ یادمان باشد که: «یکی از این روزها هیچ یک از این روزها نیست، امروز روزی است که باید کاری بزرگ را آغاز کرد. چشم را باید شست، جور دیگر باید دید.»


[ دوشنبه 91/7/24 ] [ 10:12 صبح ] [ آیسان ] [ نظرات () ]


.: Weblog Themes By Iran Skin :.

امکانات وب


بازدید امروز: 5
بازدید دیروز: 3
کل بازدیدها: 221128