http://facebook69.ParsiBlog.com یه وبلاگ با همه نوع مطلب برای سرگرم شدن
| ||
براساس شواهد و بررسیهای تاریخی و باستانشناسی و آنچه از کتیبهها و نوشتهها و آثار یافتهشده در منطقه به دست آمده، محوطه باستانی مرودشت از گذشته بسیار دور از اهمیت و اعتبار خاصی برخوردار بوده است.
میدانیم که صفه تخت جمشید در دامنه کوه رحمت ساخته شده است. میتوان گفت این کوه که به نام میترا یا مهر نیز نامیده میشود برای اقوام پیش از آریایی و همچنین آریاییها قداست داشته که به نوعی تمامیسازههای تخت جمشید را در پناه خود دارد. داریوش در کتیبه خود در دیواره جنوبی صفه صراحتا بیان میکند که تا پیش از این، هیچ بنا یا معبد یا نیایشگاه و ساختمانی در این محل وجود نداشته است. پس بیتردید زمین این مکان اهمیت داشته است. محوطه تخت جمشید از نقش رستم که مکانی متبرک و مرکز استقرار قوم پاسارگاد بوده و از سوی کوروش به عنوان پایتخت انتخاب شده و آرامگاهش نیز در همان جا واقع است، فاصله بسیار کمی دارد. باید در نظر داشت که این مکان در مرکز ایالت پارس واقع شده است و به سهولت با نواحی مهم پادشاهی مانند شوش و انشان -که محل پادشاهی و حکومتی پدران کوروش کبیر بوده- و بابل، مراکز شرقی امپراتوری، پایتخت، مرکز اصلی مادها و هگمتانه در ارتباط بوده است. معادن بزرگ سنگ که بقایای آنها در اطراف تخت جمشید و نقش رستم هنوز به چشم میخورد، رودهای مهمیمانند کر و پلوار که امکان دسترسی به آب را برای انجام کارهای ساختمانی فراهم میکردهاند و زمین حاصلخیز منطقه… همه و همه میتواند دلیلی برای انتخاب این مکان برای ساخت بنای منحصربهفرد تخت جمشید باشد. محققان و پژوهشگران با توجه به نقوش و نوع معماری و مطالعات انجام شده، هر یک کاربرد خاصی را برای تخت جمشید تعریف کردهاند: برخی این بنای شگفتانگیز را مقر و استراحتگاهی موقت، برخی محل برگزاری آیین نوروزی و جشنهای بهاری، گروهی رصدخانهای جهت انجام مطالعات نجومی، برخی محل گردهمایی و شورا و پارلمان و برخی نیایشگاهی بزرگ جهت برگزاری انجام مراسم مذهبی میدانند.
رصدخانه نبوده است آنچه که باید مورد توجه قرارداد این است که این بنا هر چه بوده به طور حتم محل رصد ستارگان، رصدخانه و محل انجام مطالعات نجومینبوده است. هخامنشیان در این دوره محاسبات نجومیخود را براساس محاسبات ریاضی انجام میدادند و نیازی به رصد چشمییا اندازهگیری سایهها و تابش خورشید -آنگونه که قبل از آنان در میان اقوام بومی فلات ایران و بابلیان و آشوریان مرسوم بوده- نداشتند. از سویی دیگر معماری تخت جمشید با هیچکدام از تعاریف موجود در مورد بناهای مورد استفاده برای رصد آسمان منطبق نیست. برای رصد آسمان نیاز به ساختمان یا برج رصدی با ارتفاع زیاد است و اگر چنین برجی وجود نداشته باشد، باید بنای رصد در محوطهای کاملا باز که افق دید باز و گسترده دارد، ساخته شود. با یک بررسی ساده میدانی در تخت جمشید متوجه این مطلب میشویم که نه در محوطه تخت جمشید و نه بر فراز کوه رحمت هیچ برج رصدی وجود ندارد و از سویی یک سمت تخت جمشید تکیه بر کوهی بلند دارد که مانع از دید مستقیم در آن سمت میشود.
ساعت آفتابی نبوده است تعیین زمان دقیق نوروز بر اساس تابش نور خورشید و استفاده از ساعت آفتابی در تخت جمشید نیز از جمله مواردی است که برای دلایل ساخت این بنا مطرح میشود. برخی معتقدند وجود بعضی علائم روی سنگها و خصوصا سنگی که در کاخ سه دروازه وجود دارد، نشاندهنده نوعی ساعت آفتابی برای تعیین دقیق زمان نوروز در اول فروردین برابر با 21 مارس است. این نظریه درست بود اگر زمان دقیق نوروز در زمان هخامنشیان با زمان وقوع نوروز در زمان حال برابر میبود؛ درحالیکه اینطور نیست. در زمان هخامنشیان تنها یک بار در زمان کمبوجیه سال نو با 21 مارس یا اول فروردین برابر میشود و دردیگر موارد، آغاز سال نو از اواخر اسفند تا اوایل اردیبهشت متغیر بوده است. از سوی دیگر تالاری که این سنگ موسوم به ساعت آفتابی در آن قرار دارد، در زمان هخامنشیان از همه سو با دیوار مسدود بوده و نور خورشید نمیتوانسته به داخل بتابد، و نیز همانطور که قبلا هم متذکر شدیم تخت جمشید بر دامنه کوه رحمت قرار دارد و کوه مانع از رسیدن نور خورشید هنگام طلوع به این بنا میشود و نور خورشید در واقع هنگامیکه روز کاملا اتفاق افتاده است به کل بنای تخت جمشید و خصوصا بنای سه دروازه میتابد. همچنین باید توجه داشت که محور زمین و جهت تابش خورشید در 2500 سال قبل با امروز بسیار متفاوت بوده است. کارشناسان نجوم و ستارهشناسی کاملا به این مساله واقفند که به دلیل چرخش محور زمین در طی 2500 سال، تنها با محاسبات دقیق ریاضی و ستارهشناسی میتوانیم جهت تابش خورشید را براساس محور زمین در زمان هخامنشیان تعیین کنیم. همچنین امروزه میدانیم که علائم و نشانههای موجود روی این سنگ نه علائم نجومی و نشانگر چهار جهت اصلی؛ بلکه نشانههای معماری و امضای معمار و سنگ تراش آن است که در دیگر پایه ستونها نیز دیده میشود. در واقع سنگ مزبور پایه زیرین ستونی است که امروزه دیگر وجود ندارد. هرچند میتوان گفت که برخی آیینهای ویژه از جمله جشنهای بهاری در این محل برگزار میشده؛ اما تنها محل برگزاری نوروز نبوده است.
پایتخت نبوده است در مورد اینکه تخت جمشید یکی از پایتختهای اصلی و محل استقرار خانواده سلطنتی بوده نیز جای شک و تردید است. صفه تخت جمشید در دشتی باز و بدون هیچ گونه امکانات دفاعی مخصوص یک ارگ یا قلعه واقع شده است. تمامیصفه و ساختمانهای آن از سه جهت از فاصله دور قابل رویت هستند. با وجود نامگذاری کاخها و آنچه برخی به آن معتقدند، تالارها و بناهای صفه تخت جمشید را نمیتوانیم مقر استقرار پادشاهان و خانواده سلطنتی بدانیم. این بنا فاقد امکانات زندگی به عنوان پایتخت برای خاندان سلطنتی است. شاید در زمان برگزاری جشنهای بهاری و در مدت زمانی کوتاه شاه و خانواده و همراهانش در این محل اقامت داشتند؛ اما استقرار موقت در این مکان با استفاده از آن به عنوان پایتخت یک امپراتوری بزرگ تفاوت بسیار دارد.
نیایشگاه بزرگ؟ براساس سنگنگارهها و نقوش دیوارها و پلکانها، بعضی محققان بر این باورند که تخت جمشید یک نیایشگاه بزرگ برای انجام آیینهای مذهبی است. میدانیم که آیین مهرپرستی بسیار پیش از مذهب زرتشت در فلات ایران رواج داشته و از میان پادشاهان هخامنشی نیز اردشیر دوم احترام بسیار برای این ایزد قائل بوده. شاید بتوان نقش برجسته مهم حمله شیر به گاو در تخت جمشید را نوعی نشانه آیین مهرپرستی دانست؛ اما در این تصویر باید به حالت حمله شیر به گاو و نشانههای موجود بر بدن گاو توجه کرد. گاو نشان سلطنتی دارد و گاوی عادی نیست. آیا میتوان تصور کرد که سنگ نگاران و معماران حیوانی با نشان سلطنتی را به عنوان قربانی مهر نشان دادهاند. از سوی دیگر نقش نبرد شاه با شیر است که در فاصله کمیاز این تصویر دیده میشود. اگر آیین مهر در این زمان آنقدر گسترش داشته که معماران تخت جمشید را تحت تاثیر خود قرار داده است، چرا شاه باید شیری را که نشانه این ایزد است با خنجر به قتل برساند. از سوی دیگر با مطالعه دقیق و نزدیک میتوانیم دریابیم که هر یک از تالارها و بناهای تخت جمشید به نوعی با نقوش خاصی که شاید معرف آیین یا اعتقادات یکی از اقوام و ملل تابعه باشد، زینتیافتهاند، آیا این امر نشاندهنده این است که هر یک از این تالارها مخصوص برگزاری آیین خاص مذاهب مختلفی است که در سراسر امپراتوری پارسیان بوده است؟ آیا میشود تخت جمشید را مرکزی برای تجمع نمایندگان همه ممالک تابعه دانست که در زمانی مشخص برای تبادل نظر و دیدار با شاه به دور یکدیگر گرد میآمدند؟ این نمایندگان در مدت اقامت خود در تخت جمشید ضمن آنکه میتوانستند با آزادی به نیایش خدای خود بپردازند میتوانستند با عقاید و مناسک مذهبی سایر ملل نیز آشنا شده و به تبادل نظر و بحث و گفتوگو بپردازند. شاید بتوان تخت جمشید را یک دایره المعارف بزرگ ساخته شده از سنگ دانست. هرتازه واردی با نگاه کردن به نقوش و حجاری دیوارها میتوانسته به راحتی با دیگر ملل تابعه، نوع پوشاک، محصول خاص آن منطقه، اعتقادات مذهبی، فرهنگ، زبان و درجه اهمیت و نزدیکی آنان به حاکمیت امپراتوری آشنا شود. در این گردهمایی، نمایندگان ملل تابعه هر یک هدایایی را به پیشگاه شاه تقدیم میکردند. با وجود برخی اظهارنظرها باید گفت آنچه این نمایندگان با خود حمل میکنند، باج و خراج و مالیات سالانه نیست. شاید بتوان گفت منظور از آن نقوش که هر شخصی یک شیء، حیوان، پارچه، نوشیدنی و خوراکی خاصی را با خود حمل میکنند و به پادشاه پیشکش میکند، این است که ملل تابعه را با آنچه محصول مخصوص سرزمینشان است نشان دهند. به عنوان مثال نمایندگان لیدیه همواره با بازوبندهای طلا مشخص شدهاند. نظیر این بازوبندها در گنجینه سیحون که اینک در موزه انگلستان است، یافت شده و گزنفون نیز بازوبند طلا را بهترین و ممتازترین هدیه لیدیهها معرفی کرده است. همچنین نمایندگان آفریقای جنوبی با حیوانی به نام اُکاپی و عاجهای فیل نشان داده شدهاند. به هر حال هنوز هیچ نظر قطعی درباره دلیل ساخت تخت جمشید نمیتوان ارائه داد.
گاو دروازه ملل دروازه ملل تخت جمشید سه درگاه عظیم رو به سه جانب داشته که نقش دو جفت گاو عظیم الجثه بر درگاههای غربی و شرقی حجاری شده است. دو جفت گاو بر درگاه غربی و دو جفت گاو با سر انسان در مدخل شرقی قرار دارد. توصیفات مختلفی درباره تصویر سر انسانی گاو گفته شده که بعضی از آنها بسیار عجیب و دور از ذهن است [ دوشنبه 91/8/1 ] [ 11:28 عصر ] [ آیسان ]
[ نظرات () ]
علی معلم اعلام کرد: طی نشستی که روزهای آینده با مسعود جعفری جوزانی خواهم داشت، تکلیف «کوروش کبیر» را روشن میکنیم. [ شنبه 91/7/29 ] [ 11:8 صبح ] [ آیسان ]
[ نظرات () ]
برگردان و ترجمه متن کامل این منشور چنین است: خط 1. «کورش» (در متن بابلی : «کو - رَ - آش»)، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه توانمند، شاه «بـابـِل»(با - بی - لیم)، شاه «سـومـر»(شو- مـِ - ری) و «اَکـَّد»(اَک - کـَ - دی - ای)، ... خط 2. ... همه جهان. از این جا تا پایان سطر نوزدهم، نه از زبان کورش، بلکه به روایت ناظری ناشناخته که میتواند نظر اهالی و بزرگان بابل باشد، بازگو میشود. خط 3. ... مرد ناشایستی به فرمانروایی کشورش رسیده بود. خط 4. او آیینهای کهن را از میان برد و چیزهای ساختگی به جای آن گذاشت. خط 5. معبدی بَدلی از نیایشگاه «اِسَـگیلَـه»(اِ- سَگ - ایلَـه) برای شهر «اور»(او - ریم) و دیگر شهرها ساخت. خط 6. او کار ناشایست قربانی کردن را رواج داد که پیش از آن نبود ... هر روز کارهایی ناپسند میکرد، خشونت و بدکرداری. خط 7. او کارهای ... روزمره را دشوار ساخت. او با مقررات نامناسب در زنـدگی مـردم دخالت میکرد. اندوه و غم را در شهرها پراکند. او از پرستش «مَـردوک»(اَمَـر - اوتو) خدای بزرگ روی برگرداند. خط 8او مردم را به سختی معاش دچار کرد. هر روز به شیوهای ساکنان شهر را آزار میداد. او با کارهای خشن خود مردم را نابود میکرد ... همه مردم را. خط 9. از ناله و دادخواهی مردم، «اِنلیل / ایـلـّیل» خدای بزرگ (= مردوک) ناراحت شد ... دیگر ایزدان آن سرزمین را ترک کرده بودند. خط 10. مردم از خدای بزرگ میخواستند تا به وضع همه باشندگان روی زمین که زندگی و کاشانه شان رو به ویرانی میرفت، توجه کند. مردوک خدای بزرگ اراده کرد تا ایزدان به «بابـِل» بازگردند. خط 11. ساکنان سرزمین «سومِـر» و «اَکـَّد» مانند مردگان شده بودند. مردوک به سوی آنان متوجه شد و بر آنان رحمت آورد. خط 12. مردوک به دنبال فرمانروایی دادگر در سراسر همه کشورها به جستجو پرداخت. به جستجوی شاهی خوب که او را یاری دهد. آنگاه او نام «کورش» پادشاه «اَنـْشان»(اَن - شـَ - اَن) را برخواند. از او به نام پادشاه جهان یاد کرد. خط 13. او تمام سرزمین «گوتی»(کو - تی - ای) را به فرمانبرداری کورش درآورد. همچنین همه مردمان «ماد»(اوم - مـان مَـن - دَه) را. کـورش با هر «سیاه سر» (منظور همه انـسانها) دادگرانه رفتار کرد. خط 14. کورش با راستی و عدالت کشور را اداره میکرد. مردوک، خدای بزرگ، با شادی از کردار نیک و اندیشه نیکِ این پشتیبان مردم خرسند بود. خط 15. او کورش را برانگیخت تا راه بابل را در پیش گیرد؛ در حالی که خودش همچون یاوری راستین دوشادوش او گام برمی داشت. خط 16. لشکر پر شمار او که همچون آب رودخانهای شمارش ناپذیر بود، آراسته به انواع جنگ افزارها در کنار او ره میسپردند. خط 17. مردوک مقدر کرد تا کورش بدون جنگ و خونریزی به شهر بابل وارد شود. او بابل را از هر بلایی ایمن داشت. او «نـَبـونـید»(نـَ - بو - نـَ- اید) شاه را به دست کورش سپرد. خط 18. مردم بابل، سراسر سرزمین سومر و اَکـَّد و همه فرمانروایان محلی فرمان کورش را پذیرفتند. از پادشاهی او شادمان شدند و با چهرههای درخشان او را بوسیدند. خط 19. مردم سروری را شادباش گفتند که به یاری او از چنگال مرگ و غم رهایی یافتند و به زندگی بازگشتند. همه ایزدان او را ستودند و نامش را گرامی داشتند. خط20.منم «کورش»، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه توانمند، شاه بابـِل، شاه سومر و اَکـَّد، شاه چهار گوشه جهان.
از این جا به بعد، روایت به صیغه اول شخص و از زبان کورش بازگو میشود: خط 21. پسر «کمبوجیه»(کـَ- اَم - بو - زی - یَه)، شاه بزرگ، شاه «اَنـْشان»، نـوه «کـورش»(کـورش یکم)، شاه بزرگ، شاه اَنشان، نبیره «چیش پیش» (شی - ایش - بی - ایش)، شاه بزرگ، شاه اَنشان. خط 22. از دودمانی کـه همیشه شاه بودهاند و فرمانروایی اش را «بـِل / بعل» (بـِ - لو) (خداوند / = مردوک) و «نـَبـو»(نـَ بو) گرامی میدارند و با خرسندی قلبی پادشاهی او را خواهانند. آنگاه که بدون جنگ و پیکار وارد بابل شدم؛ خط 23. همه مردم گامهای مرا با شادمانی پذیرفتند. در بارگاه پادشاهان بابل بر تخت شهریاری نشستم. مَردوک دلهای پاک مردم بابل را متوجه من کرد، زیرا من او را ارجمند و گرامی داشتم. خط 24. ارتش بزرگ من به صلح و آرامی وارد بابل شد. نگذاشتم رنج و آزاری به مردم این شهر و این سرزمین وارد آید. خط 25. وضع داخلی بابل و جایگاههای مقدسش قلب مرا تکان داد ... من برای صلح کوشیدم. نـَبونید، مردم درمانده بابل را به بردگی کشیده بود، کاری که در خور شأن آنان نبود. خط 26. من برده داری را برانداختم. به بدبختیهای آنان پایان بخشیدم. فرمان دادم که همه مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و آنان را نیازارند. فرمان دادم که هیچ کس اهالی شهر را از هستی ساقط نکند. مردوک از کردار نیک من خشنود شد. خط 27. او بر من، کورش، که ستایشگر او هستم، بر پسر من «کمبوجیه» و همچنین بر همه سپاهیان من، خط 28. برکت و مهربانی اش را ارزانی داشت. ما همگی شادمانه و در صلح و آشتی مقام بلندش را ستودیم. به فرمان مَردوک همه شاهانی که بر اورنگ پادشاهی نشسته اند؛ خط 29. و همه پادشاهان سرزمینهای جهان، از «دریای بالا» تا «دریای پایین»(دریای مدیترانه تا دریای فارس)، همه مردم سرزمینهای دوردست، همه پادشاهان «آموری»(اَ - مور - ری - ای)، همه چادرنشینان، خط 30. مـرا خراج گذاردند و در بابل بر من بوسه زدند. از ... تا «آشـور» (اَش - شور) و «شوش» (شو - شَن) خط 31. من شهرهای «آگادِه»(اَ - گـَ - دِه)، «اِشنونا»(اِش - نو - نَک)، «زَمبان»(زَ - اَم - بـَ - اَن)، «مِتورنو»(مـِ - تور - نو)، «دیر»(دِ - ایر)، سرزمین «گوتیان» و شهرهای کهن آن سوی «دجله»(ای - دیک - لَت) که ویران شده بود را از نو ساختم. خط 32. فرمان دادم تمام نیایشگاههایی که بسته شده بود را بگشایند. همه خدایان این نیایشگاهها را به جاهای خود بازگرداندم. همه مردمانی که پراکنده و آواره شده بودند را به جایگاههای خود برگرداندم. خانههای ویران آنان را آباد کردم. همه مردم را به همبستگی فرا خواندم. خط 33. هم چنین پیکره خدایان سومر و اَکـَّد را که نـَبونید بدون واهمه از خدای بزرگ به بابل آورده بود؛ به خشنودی مَردوک به شادی و خرمی، خط 34. به نیایشگاههای خودشان بازگرداندم، بشود که دلها شاد گردد. بشود، خدایانی که آنان را به جایگاههای مقدس نخستین شان بازگرداندم، خط 35. هر روز در پیشگاه خدای بزرگ برایم خواستار زندگانی بلند باشند. بشود که سخنان پر برکت و نیک خواهانه برایم بیابند. بشود که آنان به خدای من مَردوک بگویند: «به کورش شاه، پادشاهی که تو را گرامی میدارد و پسرش کمبوجیه جایگاهی در سرای سپند ارزانی دار.» خط 36. بی گمان در روزهای سازندگی، همگی مردم بابل، پادشاه را گرامی داشتند و من برای همه مردم جامعهای آرام فراهم ساختم. (صلح و آرامش را به تمامی مردم اعطا کردم) ... خط 37. … غاز، دو اردک، ده کبوتر. برای غازها، اردکها و کبوتران… خط 38. ... باروی بزرگ شهر بابل بنام «ایمگور-اِنلیل»(ایم - گور - اِن - لیل) را استوار گردانیدم ... خط 39.... دیوار آجری خندق شهر را، خط 40 ... که هیچ یک از شاهان پیشین با بردگان ِبه بیگاری گرفته شده به پایان نرسانیده بودند؛ خط 41. ... به انجام رسانیدم. خط 42. دروازههایی بزرگ برای آنها گذاشتم با درهایی از چوب «سِدر» و روکشی از مفرغ... خط 43. ... کتیبهای از پادشاهی پیش از من بنام «آشور بانیپال»(آش - شور - با - نی - اَپ - لی) خط 44. ... خط 45. ... برای همیشه! [ جمعه 91/7/28 ] [ 8:6 صبح ] [ آیسان ]
[ نظرات () ]
کبوتر این پرنده کوچک و معصوم از نامه رسانی تا جاسوسی! خدمات زیادی به انسان کرده است. [ سه شنبه 91/7/25 ] [ 1:46 عصر ] [ آیسان ]
[ نظرات () ]
نیکلای چائوشسکو، دیکتاتور کمونیست رومانی در فاصله سال های 1965 تا 1989، پس از انقلاب مردم رومانی، نتوانست از چنگ انقلابیون بگریزد و به همراه همسرش، که در فساد حکومت او نقش چشمگیری داشت، به جوخه اعدام سپرده شد. [ سه شنبه 91/7/25 ] [ 12:56 عصر ] [ آیسان ]
[ نظرات () ]
[ دوشنبه 91/7/24 ] [ 8:42 عصر ] [ آیسان ]
[ نظرات () ]
عکسی که می بینید مربوط به کشور مجارستان است که بدلیل انجام سیاستهای مالی در سالهای 1945-1946 و باج سیبیلی که به شوروی سابق می دادند باعث شد در بحران اقتصادی غرق شده و نرخ تورم روزانه 200 درصد افزایش پیدا کند. [ دوشنبه 91/7/24 ] [ 10:46 صبح ] [ آیسان ]
[ نظرات () ]
[ یکشنبه 91/7/23 ] [ 2:4 عصر ] [ آیسان ]
[ نظرات () ]
[ یکشنبه 91/7/23 ] [ 7:46 صبح ] [ آیسان ]
[ نظرات () ]
|
||
[ قالب وبلاگ : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin] |