گاهی از این طرف بام میافتید و گاهی از آن طرف. گاهی میگذارید که همسرتان شما را در بند خود بکند و گاهی هم از ترس زندانی شدن، کیلومترها از او فاصله میگیرید. گاهی عشق و دلبستگی را با وابستگی اشتباه میگیرید و گاهی هم جای استقلال را با فاصله گرفتن و دور شدن عوض میکنید. به شما حق میدهیم که در آغاز راه یکسری اصول را ندانید اما اگر بخواهید خوشبخت ادامه دهید و خوشبخت بمانید، باید خیلی زود نقطه تعادل زندگیتان را پیدا کنید. شما باید بدانید که کجای این رابطه قرار دارید و همسرتان هم کجا نشسته است. زندگی مشترک، نه میدان جنگ است و نه جای مسابقه. پس نه سعی کنید که خودتان را مثل یک قربانی شکستخورده ببینید و نه اینکه از او در ذهنتان چنین حریفی بسازید.
میترسید بگذارد و برود؟
دوست دارید او را به خودتان زنجیر کنید. فکر میکنید اگر مدام مراقبش باشید تا ابد با شما میماند. بزرگترین ترس زندگیتان این است که روزی چشمش جای دیگری بیفتد و دیگر شما را نبیند و نخواهد. ترس از اینکه از دستش بدهید. ترس از اینکه تنها شوید و دیگر هیچکس شما را نخواهد. همین ترسها باعث میشود تا بخواهید او را از سادهترین آزادیهایش محروم کنید. دوست دارید در مهمانیها به او بچسبید و از اینکه بدون شما بخواهد پایش را بیرون از خانه بگذارد کلافه میشوید. آنقدر دوست دارید که او فقط و فقط برای شما باشد که دلتان میخواهد در خانه حبسش کنید و نگذارید آفتاب و مهتاب ببیند.
این نشانهها را دارید؟
اگر شما به بهانه عشق یا ترس از تنهایی، محدودیتهای عجیب و غریبی برای شریک زندگیتان وضع میکنید و همیشه از اینکه او را از دست بدهید میترسید، باید بگوییم که به جای عاشق بودن، شما درگیر وابستگی شدهاید؛ وابستگیای که میتواند زندگیتان را از هم بپاشد.
بگذارید زندگیاش را بکند
از کنار او بودن لذت ببرید اما بدانید مثل هر آدمی، به لحظاتی احتیاج دارد که در آنها بدون حضور شما وقت بگذراند. لحظات بودن با دوستان، فوتبال دیدن، گپ زدن در مهمانی و زمان های دیگری که مثل روزهای قبل از ازدواج، بدون شما آنها را تجربه میکند. حتی گاهی نیاز دارد تنها در خیابان قدم بزند و حتی بدون مزاحمت، چرت بزند!
2 دقیقه یکبار با او تماس میگیرید؟
دوست دارید در هر دقیقه هزار بار بگویید که دوستش دارید. اصلا این حس دوست داشتن آنقدر در وجودتان شعلهور است که نمیتوانید حتی برای یک روز هم که شده، آن را تنها در عملتان بروز دهید و به زبان نیاورید. برای نشان دادن این حس، هر نیمساعت یکبار برایش چند پیام میفرستید و 6-5 باری هم در ساعات کاری، تلفنی حالش را میپرسید تا او را مطمئن کنید که عاشقش هستید. محال است که هر هفته یک کادو از شما دریافت نکند یا دستهدسته گل از شما تحویل نگیرد. روز تولدش را به یک روز خارقالعاده بدل میکنید و سرتاپای خانه را گل میریزید تا بداند که برای شما یک آدم خاص است.
این نشانهها را دارید؟
اگر نمیتوانید هیجان عشقتان را مهار کنید و در عین عاشق بودن و رمانتیک بودن، مثل یک آدم عادی زندگی کنید، پس وابستگی را با عشق اشتباه گرفتهاید. در به کار بردن این ترفندها اغراق نکنید و آنها را هم به نوعی روزمرگی که دیر یا زود کسالتآور میشود تبدیل نکنید.
به اندازه لازم و کافی عاشق باشید
همه میدانند که عاشقش هستید. برای تولدش از مدتها قبل برنامهریزی میکنید و گاهی بیبهانه با یک هدیه کوچک وارد خانه میشوید.
او شریک واقعی زندگی شماست؛ در شادی و غم، در آرامش و سختی، در سلامت و بیماری. گاهی با کمی هیجان به وجدش میآورید اما در کنارش، آرامش یک زندگی کاملا عادی را هم دارید.
دنیای او دنیای شماست؟
حریم خصوصی در زندگی مشترک برایتان معنایی ندارد. از همان لحظهای که پیمان مشترکتان را بستید، گمان میکنید که باید همه چیز مثل بلور شفاف باشد و او حتی در افکارش هم شما را راه دهد. رمزهای کاربریاش را گاهی با مهربانی و اگر لازم شود با قهر، بحث و خشونت میگیرید و هرازگاهی به حسابهای کاربریاش سرک میکشید تا مطمئن شوید که شهر در امن و امان است. با آمدن هر پیامک به سمت تلفن همراهش میدوید و اگر کوچکترین مقاومتی کند، بدترین فکرها به ذهنتان راه پیدا میکند. گاهی سر زده به محیط کارش میروید و گاهی سری به کیف و وسایل شخصیاش میزنید.
این نشانهها را دارید؟
اگر فکر میکنید تنها با نظارت شماست که این زندگی دوام پیدا میکند، باید در مورد تفکراتتان جدی تجدید نظر کنید. شما میگویید که باید نگرانیهایتان را درک کند اما او حس میکند که در این زندگی، حریم خصوصیاش و هویتش را از دست داده است.
عشق، فاصله و زندگی
برای اینکه یک عاشق واقعی باشید، نیازی به چنین توهماتی ندارید. در زندگی مشترک شما، اصل بر صداقت است و این پیشفرض را دارید که اگر روزی این اصل خدشهدار شد، واکنش مناسب را نشان خواهم داد. خوب میدانید که حق ندارید قبل از آنکه چیزی ببینید، با گرفتن حریم خصوصی همسرتان، او را نسبت به خود بدبین و پرکینه کنید.
میترسید پررو شود؟
وقتی که خسته از کار برمیگردد، به پیشوازش نمیروید. فکر میکنید آدمها به همین سادگی پررو میشوند و البته گمان میکنید که آنقدر جای پای عشقتان محکم است که دیگر نیازی به این تشریفات ندارید. به خودتان میگویید مگر من کارگر اختصاصی او هستم که غذای امشب را بار بگذارم و دلیلی ندارد که از خواب نیمروزیام صرفنظر کنم و قبل از آمدنش چای درست کنم. تنها چیزی که به آن فکر میکنید، روشن کردن چنین تکلیفهایی است و گمان میکنید که او نهتنها باید کارهای مربوط به خودش را انجام دهد، بلکه باید جور شما را هم بکشد و فقط از این راه است که نمیگذارید «دور بردارد!»
این نشانهها را دارید؟
در یک زندگی متعادل، آدمها پابهپای هم پیش میروند و اگر قدمی برمیدارند، آن را با لذت به زندگی مشترکشان تقدیم میکنند. در چنین زندگیای افراد گمان نمیکنند که همیشه در معرض سوءاستفاده هستند و با جان و دل به عشقشان و زندگیشان رسیدگی میکنند.
حسابرس خوبی باشید
میدانید زندگی حساب و کتاب دارد و تمام بار آن را روی دوش خودتان نمیاندازید اما در عین حال، سهم او را هم از این زندگی نادیده نمیگیرید. میدانید که او هم مثل شما میتواند گاهی خسته، بیحوصله یا بیمار باشد. انتظاراتی از او دارید که خودتان هم از عهده برآورده کردنشان برمیآیید و هیچوقت برای کوبیدن میختان باری بیشتر از توانش روی دوشش نمیگذارید.
فکر میکنید کیف پول شماست؟
به ازدواج به عنوان ابزاری برای ارتقای سطح زندگیتان نگاه میکنید. گمان میکنید هرکه طاووس میخواهد باید جور هندوستان را هم بکشد و فکر میکنید حالا که لطف کردهاید و بله را گفتهاید، نباید حسرت چیز دیگری به دلتان بماند. وقتی به شکست مالی میرسد، ناامید میشوید و در ذهنتان فکر میکنید که چرا با چنین انتخابی، خودتان را به دردسر انداختهاید. گمان میکنید هیچ مسئولیتی در قبال حساب و کتاب زندگی ندارید و اگر هم چند ریالی پول به دستتان برسد، به عنوان دارایی شخصیتان روی آن حساب میکنید. از نظر شما آنچه او دارد متعلق به شماست و آنچه شما دارید هم متعلق به خودتان است.
این نشانهها را دارید؟
اگر بخواهید در زندگی مشترکتان مدام حق و وظیفه تعریف کنید و تنها از طرف مقابلتان انتظار داشته باشید به جایی نمیرسید. اگر یکسری مسئولیتها را تنها به او واگذار میکنید، باید این واقعیت را بپذیرید که برخی مسئولیتها هم تنها برعهده شماست.
جیب و مسئولیتهای مشترک
محدوده خودتان را میدانید و او هم میداند که تا کجا باید از شما و خودش انتظار داشته باشد. بدون آنکه او را در عمل انجام شده قراردهید، قبل از ازدواج تعیین کردهاید که مسئولیتهای مالی و سایر مسئولیتها بر عهده کدامتان است، اما در عین این مرزبندیها، هدف اصلی شما منافع مشترکتان است و همانطور که به فکر منافع او هستید، به فکر خودتان هستید.
اجازه میدهید به جای شما فکرکند؟
فکر میکنید حالا که وارد یک وادی مشترک شدهاید، باید خودتان را فراموش کنید و عنان زندگی را به دست کسی بسپارید که از شما قدرتمندتر یا باهوشتر است. گمان میکنید که او مرد خانه است و میتواند شما را مدیریت کند. او برایتان تصمیم میگیرد که کار کنید یا درس بخوانید. او تصمیم میگیرد که موهایتان را چه مدلی بزنید یا لباس چه رنگی بخرید. او بر تمام زندگی شما تسلط دارد و شما از بیشتر کردن قدرتش لذت میبرید و آرامش میگیرید. از نظر شما اقتدار او باعث آرامش بیشترتان میشود و از اینکه مسئولیتی در قبال او و زندگیتان نداشته باشید، لذت میبرید.
این نشانهها را دارید؟
شاید با هیجانی که در آغاز زندگی دارید، بتوانید این وضعیت را تحمل کنید اما به مرور دلتان برای خودتان و استقلالتان تنگ میشود. اگر میخواهید خوشبختیتان ادامه پیدا کند، خودتان و استقلالتان را فراموش نکنید و جایگاهتان را به عنوان یک فرد مستقل نادیده نگیرید.
خودتان هستید؟
خودرای نیستید و نظر او را در همه ابعاد مورد توجه قرار میدهید اما عقایدتان هم برایتان با ارزش است و بهخاطر دیگران اصولتان را کنار نمیگذارید. میدانید که باید استقلال مالی، عقیدتی و شخصیتی داشته باشید. شما این استقلال را با زور به دست نمیآورید بلکه در جریان زندگی آن را به یک اصل تبدیل میکنید.