http://facebook69.ParsiBlog.com یه وبلاگ با همه نوع مطلب برای سرگرم شدن
| ||
پرویز پرستویی، چندان اهل حرف زدن نیست. چندان اهل مصاحبه هم نیست اما وقتی پی گپ و گفت وسط بیاید، حرف های شنیدنی زیادی برای گفتن دارد. - من فیلم های زیادی بازی کرده ام اما در میان کارنامه ام که شامل 45 فیلم می شود، نسبت به سه فیلم ادعا دارم. منظورم ادعای بازیگری نیست چون نه قرار است در مورد بازیگری ادعا کنم و نه اصلا در این زمینه ادعایی دارم اما در مورد «مارمولک»، «آژانس شیشه ای» و «لیلی با من است» ادعا دارم. بارها گفته ام که بودند و هستند بازیگرانی که این نقش ها را بهتر از من بازی کنند اما این فیلم ها فقط بازی کردن نمی خواست، اعتقاد می خواست. - فیلم «آژانس شیشه ای» فیلمی بود که ما باید مراقب تقدس لباس بچه های دفاع مقدس در آن می بودیم. قرار نبود کاری کنیم که سطح فیلم در حد گرفتن وام و پارتی بازی برای اهالی جنگ پایین بیاید. از طرف دیگر من با اعتقاد کامل لباس صادق مشکینی (نقش اصلی فیلم لیلی با من است) را پوشیدم. درباره «مارمولک» من به خیلی از روحانیون گفتم که ظاهر این لباس که قیمتی ندارد، این لباس در ظاهر یک عبا و یک عمامه است که اگر چوب حراج بزنید، حتی اگر حوله یمن هم باشد، قیمتی ندارد. مهم عقبه این لباس است. مهم این است که حرکت این عقبه حفظ شود. در «مارمولک» رضا مارمولک با ظاهر این لباس کار داشت نه با عقبه اش. به قول بزرگی (که اگر حرف ایشان نبود، من الان زنده نبودم) در این فیلم، روحانی که دزد نیست، دزد، روحانی است. باید این دو را از هم جدا کرد. - سر فیلمبرداری «لیلی با من است» که بودیم، خیلی تهدید می شدیم. به ما می گفتند اگر این فیلم را کار کنیم، تیکه بزرگمان، گوشمان است. می گفتند بیجا کرده اید می خواهید با بچه های جنگ شوخی کنید. ما را سر این فیلم به روش های مختلف، تهدید می کردند. همین جماعت که ما را تهدید می کردند، از جلوی صحنه، ماشین های ما را بردند. نیروی انتظامی هم هیچ کمکی به ما نمی کرد. ما یک پیکان و یک پژو را رنگ کرده بودیم که فکر کنند نیروی انتظامی است ولی من با اعتقادم بازی کردم. من به حرفی که می خواستیم بزنیم معتقد بودم که بازی کردم. - «لیلی با من است» اولین فیلمی بود که به جبهه با لبخند نگاه می کرد. من چند وقت پیش جایی خواندم که آقای شریفی نیا گفته اند «اخراجی ها» نقطه عطف سینمای دفاع مقدس بوده است. من واقعا متاسفم. من واقعا برای چنین نگاهی متاسفم. «اخراجی ها 1» به من پیشنهاد شد و من بازی نکردم. نمی دانم چه شد که نرفتم اما نرفتم و خوب که نرفتم. این حرف آقای شریفی نیا؟، واقعا بی انصافی است و البته به نظر من بی احترامی به مرحوم رسول ملاقلی پور و سینمایش است. نمی دانم چرا چنین بی انصاف حرف می زنند. - من معمولا زیاد پیاده روی می کنم. کوه هم زیاد می روم. یک بار به بام تهران رفته بودم و داشتم پیاده تا بالا می رفتم. چندتا دختر و پسر، سمت من آمدند. یکی از پسرها دوید سمتم و گفت، آقای شکیبایی من عاشق شما هستم. وای من دیوانه بازی شما هستم و ... من صبر کردم اظهار لطفش تمام شود و گفتم عزیزم من شکیبایی نیستم. گفت وای راست می گویید. خدا بیامرزد آقای پرستویی را! می شود لطفا با خانم من صحبت کنید؟ - یک بار صبح زود در فرودگاه بودم. می خواستم به شهری سفر کنم. آقایی سمت من آمد و با سرعت گفت سلام استاد. گفتم سلام. موبایلش را سمت من گرفت و گفت می شود لطفا با خانم من صحبت کنید؟ دیدم اگر بگویم نه، طرف جلوی بقیه ضایع می شود. گفتم بله. گوشی را گرفتم و گفتم سلام خانم، حال شما خوب است؟ خانم از آن طرف خط گفت، شما؟! گوشی را به مرد پس دادم و گفتم مرد مومن لااقل من را به خانمت معرفی کن و این موقع صبح بیدارش نکن! [ شنبه 91/7/29 ] [ 12:43 عصر ] [ آیسان ]
[ نظرات () ]
|
||
[ قالب وبلاگ : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin] |