سفارش تبلیغ
صبا ویژن

http://facebook69.ParsiBlog.com
یه وبلاگ با همه نوع مطلب برای سرگرم شدن 
قالب وبلاگ
محبوب کن - فیس نما جمله های عالی از آدم های عادی

کتاب های موفقیت فروش بالایی دارند اما اگر تاثیرگذاری شان هم در این حد بود، تمام جهان مثل خارج می شد. (حمیدرضا ابک)

********


- همیشه دوست داشتم تو مصر باستان زندگی می کردم. زمانی که چاقی مترادف زیبایی بود ... اونوقت یه مجله در می آوردیم و به لاغرها فخر می فروختیم. (پژمان راهبر)

********


- دوستان عزیز، بنده عازم جای خاصی نیستم و قصد خیرخواهانه ای هم ندارم اما شماره کارتموم می دم، پول بریزین یه جونی بگیریم به خدا! (پژمان راهبر)

********


- همیشه دوست داشتم مدال المپیک ببرم و بعد جواد خیابانی از بابام بپرسه: الان چه احساسی داری؟! (پژمان راهبر)

********


- پراید ایربگ دار هم آمد! پس دیگه نیاز به بچه درست کردن و زاد و ولد نیست، تا چند سال دیگر جمعیت ایران به صد میلیون نفر می رسد. (رضا ساکی)

********


- احمدی نژاد گفت: محمد بنا باید در شش المپیک دیگر باشد و برای ما مدال بیاورد.
پرسش: کسی می دونه چرا دکتر گفته بنا باید شش المپیک دیگه باشه و نگفته پنج یا هفت تا؟ واقعا برام سوال شده. هر چند می دونم دکتر بی دلیل چیزی نمی گه. (رضا ساکی)

********


- فکر می  کنم سران کشورهای عضو«جنبش عدم تعهد»، قراره توی کوچه ما هم بیان! همین دیروز اومدن سریع کوچه رو آسفالت کردن، تابلو کوچه رو هم عوض کردن! (رضا ساکی)

********


- میزان سلامت یه جامعه رو می شه از میزان استفاده شدن کلمه «دیالکتیک» توی اون جامعه سنجید. (حسین رحمانی)

********


- توی انتخاب واحد یه سری واحد هست که از ابتدای زمان انتخاب واحد و حتی شاید قبل از اون، ظرفیتش پره! هم روزش خوبه و هم استادش، اما تجربه ثابت کرده هیچ کس موفق به اخذ این گروه درسی نمی شه؛ با هر کی هم که صحبت می کنی نتونسته این واحد رو برداره. من موندم کلا هدف از ارائه این گروه های درسی چیه؟ می خوان قدرت نمایی کنن یا دل مار رو بسوزونن یا گذاشتن شون برای بچه های بالا یا چی؟ (احمدرضا غنی)

********


- من بالاخره یک روز انگشتم را می کنم تو چشم آنهایی که توی اتوبوس یک جا برای خودشان می گیرند، یک جا برای کیفشان و وقتی نگاهشان می کنی که بی زحمت این کیف را بردار، پشت چشم نازک می کنند یعنی خب حالا! بیا بشین! (سحر طلوعی)

********


- من دوستان زیادی دارم که دارند کم می شوند. من دوستان زیادی دارم که دارند گم می شوند. من دوستان زیادی دارم که دارند کم کم گم می شوند. (نیما دهقانی)

********


- چند دروغ مهمی که همه مون بارها گفتیم و می گیم؛

- من خوبم، تو چطوری؟

- من شرایط عضویت در این سایت رو با دقت خوندم و قبول دارم.

- این آخرین باریه که این کارو می کنم.

- غصه نخور، همه چیز درست می شه. (مهرداد نعیمی)

********


- دیدین وقتی مهمون با کلاس میخواد بیاد تو این خونه های عیال واری و اینا، باباهه بچه گریگوری آویزونا رو می فرسته برن دنبال نخود سیاه ... حالا سران هفتادتا کشور دارن می آن ایران، دولت کلا تعطیل کرده که ملت همه برن شمال، جلو چشم نباشن! (محمدعلی رمضانپور)

********


- گرامر انگلیسی یه افسانه داشتم، به اسم ... «حال کامل»

بعدا شنیدم که کلا یه چیز من درآوردی بوده ...

می گفتن انگلیسا درستش کردن تا دیگه کسی با حال ساده، حال نکنه. (محمدعلی رمضانپور)

********


- اون آخرین تیکه ی هلو هست که همیشه ته قوطی رانی می مونه وهیچ وقت هم نمی شه بیرونش آورد... می دونین کدومو می گم که... همون دیگه.... خواستم بگم، بدونید الگوی من برای منزوی بودن، همیشه اون بوده... به احترامش هر جا که هستید بلند شید برید تو تاریکی اتاق. (محمدعلی رمضانپور)

********


- تلفظ شمشیربازی با اسلحه اپه رو یه چند سالیه کشف کردم، تا قبل از اون فکر می کردم با اسلحه افه ست و طرف اِفه ضربه زدن میاد! (مهدیسا صفری خواه)

********


- روباهه اومد پای درخت گفت: «سلام زاغی...» زاغی با دستش پنیرو چسبید و گفت: «من عمرا به تو پنیر بدم!» روباه گفت: «یه عمره همه تون اسیر شورای تالیف کتب درسی هستین، وگرنه تا حالا کدوم خری دیده روباه پنیر بخوره؟!»

********


- اینترنت هم شده مثل آب حموم. باید یا دم صبح بری یا آخر شب که فشار زیاده!

********


- امروز سوار یه تاکسی شدم کولرش روشن بود! میخواستم سرمو بچسبونم به شیشه و از خوشی گریه کنم!

********


- این حال سگی من؛ نتیجه گربه صفتی های توئه

********


- برای بعضیا همه چیز تو جیب و کیفشون جا می شه جز آیفون و سوییچ ماشینشون

********


- استفراغ چیست؟ نوعی سونوگرافی فوق پیشرفته که فقط در فیلم های ایرانی جواب می دهد و ضریب اشتباهی ندارد کلا! حتما شخص مورد نظر حامله است!

********


- حساب کنید قیافه های دخترای دوران حافظ و سعدی چه شکلی بوده که خال کنج لب یار آپشن محسوب می شده!

********


- یاد اون روزها به خیر. وقتی من بچه بودم، مادرم یک تومن به من می دادو مرا به فروشگاه می فرستاد و من با یک کیلو سیب زمینی، دو بسته نان، سه پاکت شیر، یک کیلو پنیر، یک بسته چای و دوازده تا تخم مرغ به خانه برمی گشتم اما الان دیگه از این خبرها نیست...! همه جا توی فروشگاه ها دوربین گذاشته اند.


[ دوشنبه 91/8/1 ] [ 10:32 عصر ] [ آیسان ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

امکانات وب


بازدید امروز: 146
بازدید دیروز: 12
کل بازدیدها: 225638