برگزاری فارس: داستان «دریاقلی سورانی» در حالی پس از سالها تاخیر از سال جدید تحصیلی وارد کتابهای درسی پایه ششم ابتدایی شد که در تصویر این درس آبادان را شهری کوهستانی معرفی کرده که با واقعیت جغرافیایی این شهر همخوانی ندارد.
داستان «دریاقلی سورانی» پس از سالها تاخیر از سال جدید تحصیلی وارد کتابهای درسی پایه ششم ابتدایی شد. داستانی که پایه ششمیها در درس چهارده خود آن را خواهند خواند. شخصیتی که اگر چه در دهه 60 و بحبوحه جنگ افراد کمی از فداکاری وی اطلاع پیدا کردند اما با گذر زمان داستان فداکاری او زبان به زبان چرخید و به یکی از اسطورههای دفاع مقدس تبدیل شد.
وی جایگزین شخصیتهای خیالی چون پطروس هلندی شد که سالها در کتابها وجود داشت اما برخلاف عادت آمد و به گفته حبیب احمدزاده یکی از نویسندگان دفاع مقدس: «هنوز در کشور هلند هم کسی پطروس را نمیشناسد، ولی همه ما او را میشناسیم؛ راستی چرا هیچوقت از خودمان نپرسیدیم چرا پطروس فداکار جای انگشتش یک چوب در سوراخ سد نگذاشت؟»
دریاقلی جوانی از اهالی آبادان و شغل او اوراق فروشی بود و در گوشهای از «کوی ذوالفقاری» آبادان و در گورستانی از اتومبیلهای فرسوده زندگی میکرد.
در ماههای آغاز جنگ، آبادان در محاصره نیروهای دشمن بود. انگار تقدیر این بود که درست در آن زمان که لشگری از تانکها و سربازان عراقی غافلگیرانه از رودخانه بهمنشیر گذشته و وارد آبادان شده بود، تنها دریاقلی متوجه حضور آنان شود و در آن شب پاییزی آبان ماه 1359 روی زین دوچرخه قراضهاش بنشیند و تا نفس دارد رکاب بزند؛ از میان چشمی دوربینهای دیدهبانان عراقی و قناسه به دستهای ارتش عراق که تیرشان به خطا نمیرفت بگذرد و باز رکاب بزند تا این خبر را به مدافعان شهر برساند.
رسیدن دریاقلی همان و بنا شدن سد محکم نیروهای ایرانی برابر لشگر عراق همان؛ سدی از مقاومت که باعث شد دشمن به آن سوی بهمنشیر رانده شود.
آنهایی که روزهای آغازین جنگ ایران را تحلیل میکنند همه اعتراف میکنند که اگر دریاقلی جانش را پای رکاب زدن مداوم از بهمنشیر تا آبادان نگذاشته بود، آن لشگر عراقی شاید تا شیراز هم میرسید. میدانند که اگر او نبود آبادان با تلفاتی سنگین سقوط میکرد و باز پس گرفتنش نیازمند نبردهایی خونینتر و پرهزینهتر از فتح خرمشهر بود.
حالا باید بگوییم دریاقلی جان، ببخش که کمی دیر شد و 32 سال بعد از آن که جانت را گذاشتی پای رکاب، یادمان افتاد تو را اسطوره فداکاری کنیم، اما خب، میشود بیایی برای ما جای پطروس فداکار را پر کنی!
تا به حال داستانهای زیادی در مورد این رویداد مهم تاریخی نوشته شده و چندین مستند و یک فیلم سینمایی هم از آن ساخته شده است. اما هنوز به رغم این تلاشها این داستان وارد کتابهای درسی نشده بود.
به هرحال جدا از این کار زیبا و ارزشمند وزارت آموزش و پرورش، متأسفانه گاف بزرگی در طراحی این داستان در متن کتاب درسی رخ داده که در نوع خود جالب توجه است!
طراح محترم گویا فراموش کرده و یا کاملاً بیاطلاع بوده که آبادان فاقد هر نوع کوه و ارتفاعات قابل ذکری است و دریاقلی را در میان کوهها به تصویر کشیده که در حال رکاب زدن است و تانکهای دشمن در ذوالفقاری را نیز در میان کوههای بلند نشان داده در حالی که ذوالفقاری "کوی" است به معنای محله و برزن و نه "کوه" ! و پوشش کنار رودخانه بهمنشیر نیز نخلستان است...
البته اینگونه گافها بی سابقه نیست و سال گذشته نیز وزارت آموزش و پرورش کتاب درسی «جغرافیای استانها» را چاپ کرده که در آن زندگینامه «ایرج افشار سیستانی» پژوهشگر که هنوز در قید حیات است آمده، اما در این کتاب اعلام شده که وی در سال 1389، فوت کرده است!
امیدواریم وزارت آموزش و پرورش در انتشار مطالب خود که به نوعی دارای تأثیرات ذهنی زیادی بر نسل جدید کشور دارد دقت بیشتری بکند و همچنین زمینه اصلاح اشتباهات شاید سهواً را نیز در کمترین زمان ممکن فراهم کند.