سفارش تبلیغ
صبا ویژن

http://facebook69.ParsiBlog.com
یه وبلاگ با همه نوع مطلب برای سرگرم شدن 
قالب وبلاگ
محبوب کن - فیس نما مرتفع ترین برج جهان در ساحل خزر + عکس

 برج 1050 متری قرار است در مجموعه از جزایر مصنوعی در ساحل جمهوری آذربایجان در دریای خزر ساخته شود. ساخت این مجموعه بزرگ در جزایر مصنوعی 100 میلیارد دلار هزینه خواهد داشت. این مجموعه در جنوب غرب شهر باکو پایتخت آذربایجان ساخته می شود.


جزئیات جدیدی درباره طراحی برای ساخت مرتفع ترین برج جهان در ساحل دریای خزر منتشر شده است.

ساخت این برج به طول 1050 متر در ساحل دریای خزر در جمهوری آذربایجان ، دو میلیارد دلار ، هزینه در پی خواهد داشت.

مرتفع ترین برج جهان 189 طبقه خواهد داشت و به عنوان بخشی از مجموعه بزرگتر جزایر مصنوعی در ساحل جمهوری آذربایجان در دریای خزر ساخته می شود.

طرح اولیه ، شامل برجی به طول 560 متر بود اما در بررسی های بعدی ، طول این برج به 1050 متر افزایش یافت تا 200 متر از برج خلیفه دبی (طولانی ترین برج موجود در جهان) و 50 متر از برج طراحی شده به نام برج پادشاهی در شهر جده عربستان سعودی بلندتر باشد.


برج 1050 متری قرار است در مجموعه از جزایر مصنوعی در ساحل جمهوری آذربایجان در دریای خزر ساخته شود. ساخت این مجموعه بزرگ در جزایر مصنوعی 100 میلیارد دلار هزینه خواهد داشت. این مجموعه در جنوب غرب شهر باکو پایتخت آذربایجان ساخته می شود.

مجموعه شرکت های اویستا ، پیمانکار این مجموعه هم اعلام کرد ساخت برج را در سال 2016 آغاز می کند و 2019 زمان پایان ساخت برج اعلام شده است.

این مجموعه شامل 41 جزیره به مساحت دو هزار هکتار و آماده میزبانی از یک میلیون نفر خواهد بود.

در این مجموعه از جزایر مصنوعی ، برج ها و آسمان خراش های دیگری نیز ساخته خواهد شد که 25 تا 60 طبقه خواهند داشت.

جزایر مصنوعی شامل 150 مدرسه ، 60 بیمارستان، مراکز خرید، دانشگاه ها و پیست های مسابقات اتومبیل رانی فرمول وان خواهند بود تا شهری با امکانات کامل مستقر شود.











[ دوشنبه 91/8/15 ] [ 11:17 عصر ] [ آیسان ] [ نظرات () ]
محبوب کن - فیس نما این تصویر شما را دیوانه می کند! (2)

شما بگین امکان وجود این شکلی که در عکس می بینید چجوری ممکنه؟!


[ دوشنبه 91/8/15 ] [ 11:16 عصر ] [ آیسان ] [ نظرات () ]
محبوب کن - فیس نما این مرد بارها به خوابتان آمده است... + عکس

هرشب در سرتاسر جهان، هزاران نفر این چهره را در خواب می بینند


شاید در ابتدا کمی‌ عجیب به نظر برسد، اما اگر شما یا یکی از نزدیکان‌تان چهره این مرد را در خواب دیده باشید، شما هم جزء هزاران نفری هستید که در سرتاسر جهان از ایران گرفته تا آمریکا و... این مرد را در رویاهایشان مشاهده کرده‌اند!

این ماجرا آنقدر جالب و همه گیر بود که حتی سایتی هم با عنوان این مرد راه اندازی شد و تمام افرادی که تجربه دیدن این فرد را داشته‌اند به بحث و اظهار نظر درمورد خواب و رویاهایشان در مورد این آقای مرموز پرداخته اند.
 
تاریخچه

تمامی‌ این ماجراها از ژانویه سال 2006 در نیویورک آغاز شد؛ زمانی که بیمار یک روانپزشک ادعا کرد مردی را بارها در رویاهایش می بیند و با او صحبت می‌کند. این زن می گوید که حتی یک بار هم این فرد را در زندگی واقعی ملاقات نکرده است اما بارها او را در خواب دیده است.


پس از صحبت‌های این خانم، تصویر مرد ترسیم می‌شود و برروی میزکار روانپزشک باقی می‌ماند تا اینکه بیمار دیگری می‌آید و با دیدن این عکس ادعا می‌کند که این مرد را بارها در خواب دیده است.

با این اتفاقات روانپزشک تصویر این مرد را برای تعدادی از همکارانش ارسال می‌کند و پس از گذشت چند ماه، چهار بیمار دیگر هم می‌گویند که این مرد را بارها در خواب دیده‌اند!


از ژانویه سال 2006 تا کنون حداقل 2000 نفر از شهرهای مختلف از جمله لس آنجلس، پکن، بارسلون، پاریس، مسکو و تهران و... اعلام کرده‌اند که این مرد را دیده اند.

افراد اعلام کرده‌اند که این مرد در خواب با آنها پرواز می‌کند، پس از یک روز سخت کاری به آنها آرامش می‌دهد و حتی با آنها غذا می‌خورد.


اما واقعا چه چیزی باعث چنین اتفاقی می‌شود؟

تئوری‌های مختلفی مطرح شده است تا حضور مکرر این مرد رو در خواب افراد مختلف توضیح دهند. 3 تئوری زیر مهمترین این تئوری ها شناخته شدند :

تئوری اولیه

با توجه به نظریه روانکاوی یونگ، این مرد یک تصویر کهن متعلق به ضمیر ناخودآگاه جمعی است که می تواند در مواقع سختی (رشد عاطفی، تغییرات دراماتیک در زندگی ما، شرایط استرس زا و غیره) به خصوص در افراد احساساتی به این شکل نمود پیدا کند.


تئوری ماورای رویا

این نظریه، جالب ترین و یکی از تاثیرگذارترین تئوری هایی است که تا به حال مطرح شده، اما دارای پایین ترین اعتبار علمی هست. بر اساس این نظریه این مرد یک فرد واقعی است، کسی که مهارت‌های خاص روانی دارد و توانایی ورود به خواب افراد را دارا می‌باشد!

برخی معتقدند که در زندگی واقعی، این مرد همان شکلی ست که در خواب ظاهر می شود. برخی دیگر فکر می کنند وجهه او بایستی کاملا متفاوت باشد.

اما برخی از این افراد چنین می پندارند که پشت سر این مرد یک طرح شست و شوی ذهنی توسعه یافته از سوی شرکت های مرموز و بزرگ وجود دارد.


تئوری تقلید رویا

این یک تئوری علمی جامعه شناختی است که ادعا می کند این پدیده بطور معمولی بوجود آمده است ولی به تدریج توسط تقلید گسترش پیدا کرده است. در واقع زمانی که مردم به این پدیده پی بردند و مدام راجع به آن فکر کردند و به گفتگو پرداختند، عمیقا تحت تأثیر قرار گرفتند و همین باعث شد که شروع به دیدن این مرد در خواب کنند.


[ دوشنبه 91/8/15 ] [ 11:15 عصر ] [ آیسان ] [ نظرات () ]
محبوب کن - فیس نما خودروهای دکتر شریعتی و مصدق +عکس

خودروهای قدیمی، در حقیقت آنهایی که بیش از 40 سال از عمرشان می‌گذرند جزو کالاهای گرانبها تلقی می‌شوند. این در حالی است که اگر آن خودروی قدیمی یک مالک مشهور داشته باشد، روی ارزشش افزوده می‌شود.

 ایران پیش از انقلاب به حجم انبوه واردات به خصوص خودرو، محل رفت و آمد محصولات روز اروپایی و آمریکایی بود. از برندهای لوکس آلمانی گرفته تا خودروهای پرقدرت مسابقه‌ای.
 
دکتر علی شریعتی مالک یکی از خاص‌ترین خودروهای نه تنها ایران بلکه کل دنیا بود. یک دستگاه Moskvitch ساخت شوروی سابق. خودرویی که به نظر می‌رسد مدل 408 Wagon باشد. کمپانی موسکوویچ سال 1930 تاسیس شد و سال 2002 نیز اعلام ورشکستگی کرد. خودروهای روسی به قدرت بالای بدنه مشهور بودند.

آنها که Lada را می‌شناسند، این نکته را تصدیق می‌کنند. موسکوویچ فوق به شماره شهربانی 32259 مشهد هنوز در هم موزه شریعتی تهران نگهداری می‌شود.



دکتر مصدق نیز به عنوان یکی از افراد سرشناس ایران، مالک یک دستگاه پونتیاک Chieftain بود. خودرویی متعلق به نسل اول تولیدات دهه 50 میلادی.



[ دوشنبه 91/8/15 ] [ 11:14 عصر ] [ آیسان ] [ نظرات () ]
محبوب کن - فیس نما جاستین بیبر از چه چیزی می ترسد؟

جاستین بیبر اعتراف کرد که از پرواز کردن وحشت دارد.

این خواننده می گوید ، وقتی سوار هواپیما می شود دچار استرس و نگرانی شدید می شود زیرا احساس می کند وقتی روی هوا است هیچ چیز را نمی تواند کنترل کند.

او گفت:" من واقعا" پرواز کردن را دوست ندارم ، پرواز مرا می ترساند و به همین دلیل وقتی سوار هواپیما می شوم استرس شدیدی دارم .



وقتی خیلی نگران هستم و استرس دارم قلبم میریزد و تپش قلبم خیلی تند می شود و احساس می کنم قلبم در حال منفجر شدن است."

" مردم می گویند احتمال تصادف کردن با ماشین خیلی بیشتر از سقوط هواپیما است اما به احتمال زیاد آنها فقط یکبار در سال پرواز می کنند در صورتیکه من همیشه در حال پرواز هستم و تمام مدتی که سوار هواپیما هستم احساس می کنم هیچ چیز در کنترل من نیست و اگر این هواپیما سقوط کند من می میرم."

" من احساس می کنم هروقت که سوار هواپیما می شوم جانم را به خطر می اندازم."


[ دوشنبه 91/8/15 ] [ 11:13 عصر ] [ آیسان ] [ نظرات () ]
محبوب کن - فیس نما زندگی خصوصی نیوشا ضیغمی و آرش پولاد خان

در همه جای دنیا هنرمندها زیر ذره‌بین هستند به‌خصوص بازیگرها که مردم همیشه دوست دارند قسمت خصوصی زندگی آنها را بدانند. این کنجکاوی عمومی هم معمولا مزاحم آرامش ستاره هاست. مخصوصا وقتی ملاحظات اخلاقی کم‌رنگ شود و بعضی آدم‌ها و بعضی رسانه‌ها به خودشان اجازه بدهند حرمت‌ها را بشکنند. نیوشا ضیغمی و همسرش هم از این فضا دلخورند. از سایتی که به خاطرتسویه حساب های سیاسی سفر حج رفتن نیوشا را بهانه کرده تا بی انصافی را در حق او تمام کند. یا از نشریه ای که به شایعه‌ اختلاف این زوج دامن زده. اما واقعیت این نیست.  نیوشا می‌گوید: آرش یک همراه و تکیه‌گاه است و آرش پولادخان هم می‌گوید: من به همسرم، نیوشا افتخار می‌کنم. گفت‌و‌گوی خواندنی با نیوشا ضیغمی و آرش پولادخان خیلی چیزها را روشن می‌کند. نه فقط اینکه اختلاف آنها، فقط شایعه بود و آنها در کنار هم آرامش دارند و به این زندگی آرام افتخار می‌کنند؛ چیزهای دیگری هم هست که از این گفت و گو دستگیرتان می‌شود.

زندگی خصوصی نیوشا ضیغمی و آرش پولاد خان 

 
مهریه من یک سکه است


نیوشا: راستش را بخواهید مهم‌ترین ملاک من برای ازدواج شخصیت و ادب و احترام بود. من در بدترین شرایط نمی‌توانم بی ادب باشم و نمی‌توانستم با مردی که احترام نگذارد و بددهن باشد، ازدواج کنم.

آرش این ویژگی خوب را دارد که با احترام برخورد می‌کند و همراه و دوست واقعی من است. خیلی طول کشید که او را انتخاب کردم اما شرط و شروطی نگذاشتم که به زور آنها رابطه را حفظ کنم. مهریه‌ام یک سکه است. نمی‌توانم درک کنم که 2 خانواده سر تعداد سکه با هم چانه می‌زنند. آیا این مهریه‌های نجومی باعث تداوم زندگی است؟ به دادگاه خانواده نگاه کنیم، صف دادگاه مثل صف نانوایی است. آیا این 2 هزارها و چندهزارها ضامن ادامه یک زندگی می‌شود؟ به چیزهای بهتر و بالاتر بیندیشیم. اگر کسی بخواهد زندگی را حفظ کند فراتر از این عدد و رقم‌ها پیش می‌رود؛ من با آرش معامله نکردم.

دلیل اینکه دوست دارم تجربه‌های مختلف کاری داشته باشم باتوجه به اینکه هرکاری سختی خودش را دارد این است که زن‌ها همان‌قدر توانمند هستند و می‌توانند تاثیرگذار باشند که مردها می‌توانند



دوام زندگی مشترک ستاره ها


آرش: همه زندگی‌ها می‌توانند دوام داشته یا نداشته باشند. صنف هنرمندها به این دلیل که دیده می‌شوند خیلی بیشتر زیر ذره‌بین هستند. ربطی به سینما ندارد، شاید خیلی آدم‌ها در خیلی صنف‌ها دچار مشکلاتی در زندگی شخصی باشند اما آنها دیده نمی‌شوند و به نظرم چارچوبی که سالم باشد و ازدواجی که با منطق و عقل انجام بگیرد، به‌راحتی به مشکل برنمی‌خورد.

کافی است دو نفری که زندگی را با هم شروع می‌کنند آن را مدیریت کنند و از یکدیگر به شناخت کافی برسند، تجربه داشته باشند و حساسیت بی‌مورد نشان ندهند. اگر این شناخت کافی باشد تمام حاشیه‌ها و مشکلات به‌راحتی پشت‌سر گذاشته می‌‌شود. من و نیوشا همکار و هم‌رشته نیستیم و من تاجر نقره هستم اما این هیچ ربطی ندارد که بخواهیم یکدیگر را درک نکنیم و دچار مشکل شویم.

زندگی خصوصی نیوشا ضیغمی و آرش پولاد خان 

 
دوست ندارم وابسته باشم


نیوشا: 10سال در فضای کاری و اجتماع فعالیت کرده‌ام. از وابستگی صرف لذت نمی‌برم و اساسا انسان بلندپروازی هستم. به هرحال دلیل اینکه دوست دارم تجربه‌های مختلف کاری داشته باشم باتوجه به اینکه هرکاری سختی خودش را دارد این است که زن‌ها همان‌قدر توانمند هستند و می‌توانند تاثیرگذار باشند که مردها می‌توانند. اصولا خانه‌داری یک شغل است اما این برای من کافی نیست.  سقف خواسته‌هایم خیلی بلند است، این شاید خوب نیست و شاید آرش هم کلافه شود.

آرش: من اصلا از بلندپروازی نیوشا ناراضی نیستم. روح سلامت در منزل را بیشتر دوست دارم تا فقط حضور فیزیکی نیوشا را در خانه. روح همسر من آمیخته شده با جامعه و فضای بیرون و اگر زیاد در خانه باشد پژمرده می‌شود و سلامتی که باید داشته باشد را نخواهد داشت. روح سلامت نیوشا به زندگی من ‌آرامش می‌دهد، من نشاط همسرم را بیشتر از غذای روزانه‌ای که خانم‌ها می‌پزند، نیاز دارم.



من تمام وقت در خدمت نیوشا هستم!


آرش: اگر بخواهیم از دید آدمی نگاه کنیم که فقط توقعش یک زندگی معمول ایرانی باشد، بله  دورنمای آن با واقعیت فرق دارد. اما فضا و دید من از یک زندگی مشترک اصولا اینگونه نیست. چارچوب روح و روان نیوشا برایم خیلی مهم است. بقیه کارها را با هم هماهنگ می‌کنیم و مسئله خاصی وجود ندارد که بگویم آزارم می‌دهد. یک‌سری کارهاست که باید با تدبیر مدیریت شود. به عنوان همسر نیوشا، از تجربه‌ام استفاده می‌کنم، تمام وقت در خدمتش هستم تا کمک کنم حرکتی که می‌خواهد انجام دهد، با آرامش باشد.



ماجرای کلینیک پوست من چه بود؟


نیوشا: من اساسا به سلامت روح و بدن اهمیت می‌دهم و برایم صورت و پوست سالم و شاداب و دندان سالم نشان دهنده یک انسان خوشحال و بانشاط است. بدن و چهره نشان‌دهنده حال درونی است و من از 22 سالگی به کارهای زیبایی پوست علاقه‌مند بودم. در واقع نگهداری از پوست را دوست دارم و به نظرم نباید اجازه بدهیم همه‌چیز خراب شود و تازه به فکر جراحی و درمان بیفتیم. به مراکز پوست مراجعه می‌کردم و دریکی از این مراجعاتم کار خانم دکتری را که برایم خدمات پوست انجام می‌داد، پسندیدم و قرار شد همکاری کنیم. متاسفانه پول خیلی چیز بدی است و آدم‌ها را تغییر می‌دهد اما من آدمی نیستم که شرافت حرفه‌ای را که 10سال است با زحمت و ذره ذره جمع کرده‌ام و اعتمادی که مردم به من دارند را به راحتی از دست بدهم، چون در آن مجموعه از اسم من استفاده می‌شد و من هم در آن برهه زمانی به آنجا اعتقاد داشتم  و همه‌چیز خوب پیش می‌رفت. خلاصه  شراکت آغاز شد و من از یک مراجعه‌کننده تبدیل شدم به یک شریک و سرمایه‌گذار مجموعه،اما بعد از مدتی احساس کردم کارهای این کلینیک در چارچوب عقاید من نیست و آنجا به یک تجارتخانه تبدیل شد. من دنبال مجموعه‌ای بودم که اگر خواهرم یا دوستم وارد آنجا می‌شوند همان‌قدر راضی شوند که وقتی من خودم به آنجا می‌روم. البته اگر فقط به کسب درآمد فکر می‌کردم این قضیه خیلی هم خوب و پولساز بود اما من به پول در آوردن به هر قیمتی اعتقاد ندارم. بنابراین از آن گروه جدا شدم و به‌تازگی با یکی از شرکای پزشکم که انسان محترمی است، قرار شده با هم مجموعه جدیدی را مستقل داشته باشیم. خودم کار پوست و زیبایی بلد نیستم البته دیگر تشخیص می‌دهم کدام کار صحیح است و کدام کار فقط کاسبی از همین جا اعلام می‌کنم هیچ ارتباطی با مجموعه‌ مذکور ندارم... درحال حاضر هیچ همکاری‌ای با هیچ کلینیکی ندارم. سعی می‌کنم این‌دفعه فعالیت مجموعه کاملا پزشکی و حرفه‌ای باشد نه بازاری. دنبال یک سرویس‌دهی درست هستم.



من برای پول با آرش ازدواج نکردم!


نیوشا:
نکته‌ای که خیلی مرا آزار می‌دهد این است که می‌شنوم می‌گویند آرش مرا انتخاب کرده، چون نیوشا ضیغمی بازیگر هستم و من او را انتخاب کردم چون سرمایه‌گذار فیلم من بوده و برای پول با او ازدواج کردم. آدم‌ها نمی‌دانند که در زندگی‌ما چه می‌گذرد و به‌راحتی در مورد ما حرف می‌زنند البته منظورم مردم عادی نیست مردم اجتماع ما صادقانه با هنرمندشان برخورد می‌کنند و آنها را می‌پذیرند و بزرگ می‌کنند، دوستشان دارند یا حتی از هنرمند یا ورزشکاری متنفر هستند. حتی کسانی که از من متنفر هستند را دوست دارم و به آنها احترام می‌گذارم چون احساس می‌کنم نشسته‌اند و کلی به من فکر کرده‌اند و به دلیلی به تنفر از من رسیده‌اند. دلم می‌خواهد واقعا آن دلیل را بشنوم، شاید خودم متوجه آن نیستم و دیگران آزار می‌بینند. درون خودم یک اعتقاد شخصی برای انسان بودن دارم. من «نمی‌توانم» را درک نمی‌کنم. یعنی انسان اصلا نباید بگوید «نمی‌توانم». خدا هست و کائنات وجود دارد ولی روح برای انسان نقش خیلی مهمی را بازی می‌کند.

 من هم از کره مریخ نیامده‌ام و به توانایی‌های خودم ایمان داشتم. پدرم دبیر و مادرم کارمند بازرگانی یک کارخانه بود. حتی پدرم اوایل بازیگری‌ام حس خوبی نداشت و بعد که دید تا این حد مصمم هستم به من کمک هم ‌کرد. اما من فقط یک مسئله را در نظر گرفتم «که من می‌توانم».



گناهی کردم که خودم را نمی‌بخشم


نیوشا: در 22سالگی کاری کردم که هنوز هم خودم را برای آن سرزنش می‌کنم. آن زمان خام بودم و اشتباهی کردم که هنوز هم خودم را نمی‌بخشم. هرجا مشکلی برایم به وجود بیاید درون خودم می‌گویم، حتما دارم چوب آن اشتباه را می‌خورم. این را گفتم که بگویم ما هر کار نادرستی بکنیم، کائنات صد برابر آن را به ما برمی‌گرداند. اگر یک سیلی به ناحق بزنیم کائنات ضربه‌ای می‌زند که تا مدت‌ها نمی‌توانیم از جا بلند شویم. اگر همه ما به این اعتقاد داشته باشیم، خیلی کارها را انجام نمی‌دهیم. همیشه معتقدم واگذار کردن به خدا خیلی سخت است. وقتی کسی را آزار می‌دهید و می‌‌گوید تو را به خدا واگذار کردم، باید بترسیم. سعی می‌کنم کاری کنم که شب با رضایت از خودم بخوابم و صبح که بیدار می‌شوم از خودم راضی باشم.



همه چیز تاریخ مصرف دارد،حتی ستاره بودن!


نیوشا: مارلون براندو با آن همه عظمت الان کجاست؟ سوپراستاری، تاریخ دارد. حتی عمر و زندگی ما یک زمان محدودی است و باید فکر کنیم که بعد از خودمان می‌خواهیم چه اثری به یادگار بگذاریم. فقط یک اسم یا یک اثر ماندگار؟ برای همین به کسی که از من متنفر است احترام می‌گذارم. حسادت را دوست ندارم و حس می‌کنم حسادت بخشی از انسان است و در همه ادیان تاکید شده که آن را از خودتان دور کنید. آدمی که نمی‌خواهد تلاش کند و گناه عدم توانایی خود را به گردن دیگران می‌اندازد، سرشار از حسادت می‌‌شود. رسیدن به هرچیزی سخت است، رسیدن به قله یک کوه سخت‌تر است یا قدم زدن در دامنه آن کوه؟ قطعا به بالا رسیدن خیلی تلاش می‌خواهد و باید مسیر سختی را بگذرانی، کسی نمی‌تواند پول بدهد تا به آن بالا برسد. هرکسی می‌تواند ستاره باشد. یک خیاط ماهر، یک آشپز، یک بازیگر، یک ورزشکار... در هر رشته‌ای باید تلاش کنی و ستاره شدن کار راحتی نیست. فردی که شاخص می‌شود خلاقیت داشته و توانسته استعدادهای خود را پرورش دهد.



به راحتی هتک‌حرمت نکنیم


نیوشا: چندوقتی است متاسفانه اتفاق‌های ناخوشایندی در جامعه هنری می‌افتد. لادن طباطبایی چندوقت قبل در برنامه هفت حرف جالبی زد، گفت: من دختر یک خانواده هستم، مادر یک فرزند هستم و نقش‌های مختلفی دارم.

 برای کارم زحمت کشیده‌ام و شبانه‌روز تلاش کرده‌ام. من ناراحت می‌شوم هنرمندی مثل لادن به‌راحتی از بازیگری خداحافظی می‌کند و آب از آب تکان نمی‌خورد. چرا باید یک هنرمند این همه رنجیده‌خاطر باشد و ما ناراحت نباشیم. کسی می‌آید و به تمام خانم‌های سینمای ایران توهین می‌کند. خانم‌هایی که یا مادر هستند یا همسر یا فرزند یک خانواده. آیا تهمت زدن و هتک حرمت به این خانم‌ها به همین راحتی است؟ این مرا آزار می‌دهد و دلم می‌شکند. این اتفاق می‌افتد و با یک عذرخواهی حاشیه‌ای همه‌چیز تمام می‌شود. این را گفتم که به اینجا برسم، خانم‌های بازیگر می‌آیند و بیانیه می‌دهند، ای ایها الناس! ما اگر خانه‌نشین شدیم و کار نمی‌کنیم دلیلش این است که تن به خیلی چیزها نداده‌ایم! منظور این خانم‌ها چه بوده؟ من شرعا همسر یک آدم هستم و شرم دارم از نوشته‌های روی سایت‌ها و خبرها و گاهی دلم نمی‌خواهد آرش بعضی از این خبرها را بخواند. شرم‌آور است و دلم می‌خواهد بگویم موفقیت دیگران را با بی‌عرضگی‌های خودمان زیرسؤال نبریم.



من و آرش واقعا خوشبختیم


نیوشا: همیشه معتقدم آدم یک‌بار زندگی می‌کند چه لزومی دارد برای خوشایند دیگران به چیزی تظاهر کنم. من ازدواج نمی‌کردم مگر زمانی که فردی را پیدا کنم که تمام معیارهایی که دوست دارم را داشته باشد. شغل و درآمد داشتم و زندگی‌ام را می‌کردم و می‌توانستم تنهایی زندگی را اداره کنم. اما وقتی با آرش آشنا شدم دیدم او یک همراه است.

با هم قدم برمی‌داریم، نه من سد راه او هستم نه او سد راه من. نه قرار است من بار مشکلاتم را روی دوش او بگذارم نه او روی دوش من. نه قرار است من سکوی پرواز او باشم نه او سکوی پرواز من، بنابراین در کنار هم قدم برمی‌داریم و زندگی ما مساوی است. اهدافی برای 10سال آینده داشته و زندگی پویا را دوست داریم. من پرتوقع هستم و به بعد از امروز فکر می‌کنم.

زندگی خصوصی نیوشا ضیغمی و آرش پولاد خان 

 
در هر کاری موفق شدن سخت است


نیوشا: البته که آدم مضطرب می‌شود اما زندگی را برای خودم زهر نمی‌کنم و از لحظه‌هایم لذت می‌برم. یک کوهنورد هم در بین راه زمین می‌خورد، شاید پایش پیچ بخورد، خسته و کلافه می‌شود اما بازهم به راهش ادامه می‌دهد. یک روزی با ‌آقای مهدوی‌کیا با هم یک مصاحبه مشترک داشتیم؛ شما هم می‌دانید که نصف پسربچه‌ها دلشان می‌خواهد فوتبالیست شوند و دختربچه‌ها هم می‌خواهند بازیگر شوند اما هیچ‌کس نمی‌داند که این حرفه‌ها به همین راحتی به دست نمی‌آید. همه همان 90دقیقه دویدن و همان چندساعت جلوی دوربین را می‌بینند. آقای مهدوی‌کیا می‌گفت من آنقدر تمرین می‌کردم و می‌دویدم که از حال می‌رفتم و نفس کشیدن برایم سخت می‌شد. برای من خیلی جالب بود و که فوتبالیست شدن این همه سخت  است. شاید آقای مهدوی‌کیا هم نمی‌دانست که بازیگر شدن چقدر سخت است. حتی یک زندگی خوب داشتن هم سخت است.

از لحظه لذت می‌بریم


نیوشا: امیدوار هستم. به خاطر نداشته‌هایم خودم را عذاب نمی‌دهم و معتقدم دست بالای دست زیاد است. شاید اوایل آرش جا می‌خورد، او درک می‌کند که من هم مثل بقیه آدم‌ها هستم،‌ گریه می‌کنم، خسته می‌شوم و همیشه مثل جلوی دوربین در کمال سلامت و شادابی نیستم. اعتقاد دارم اگر یک زن در اوج قدرت هم که باشد، حتی رئیس‌جمهور یک مملکت هم باشد باز هم نیاز دارد که به کسی تکیه کند. قبول کردم که آرش قوی‌تر از من است و به او تکیه کردم. او قطعا از من قوی‌تر است و از درون به این معتقدم. من یک زن هستم و قرار نیست یک زن که به قدرت می‌رسد و موفق می‌شود، مرد شود. باید یک زن قوی باشم.

 من ادای مردها را در نمی‌آورم برای همین به مشکل برنمی‌خوریم. اگر راه بروم و بگویم من نیوشا ضیغمی هستم، قطعا او هم اعتراض می‌کند و می‌گوید هستی که هستی... مثلا یک زن با یک سوپراستار مرد ازدواج کند و هر روز بشنود که من ستاره هستم من... این من! من! اصولا ریشه‌ هر خانه‌ای را نابود می‌کند... اگر من شکست بخورم آرش هم شکست خورده پس دیگر نمی‌گویم من... ما موفق هستیم و از لحظه لذت می‌‌بریم.

به تغییر دادن هم فکر نکنیم


نیوشا: این روزها گفتم که شایعه اختلاف ما هم هست. هر آدمی در زندگی مشترک اختلاف دارد، اما باید گفت‌و‌گو کرد و اختلافات را کنار گذاشت. 2تا خواهر که با هم همخون هستند هم گاهی عقاید مشترک ندارند و اختلاف پیدا می‌کنند.

هر فردی معیاری در زندگی دارد، من صادقانه انتخاب درستی کردم و حالا پای آن هم هستم. همه‌چیز را همان‌طور که هست ببینیم و بپذیریم و به تغییر دادن آدم‌ها فکر نکنیم. آدم‌ها تا 7سالگی شکل می‌گیرند و موقع انتخاب باید دقت کنی و اولویت‌ها را درنظر بگیری و با خودت صادق باشی...

زندگی خصوصی نیوشا ضیغمی و آرش پولاد خان 
 


من هم خانه داری می‌کنم


نیوشا: ما حاشیه امنی برای خودمان تعریف کردیم. در هر جای دنیا دوروبر هنرمندها حرف هست و برای مردم حاشیه این افراد مطرح، جالب است. این قسمت زرد را دوست ندارم و معتقدم با رفتارمان از حاشیه دوری می‌کنیم. من همسر مردی هستم و این نقش را پذیرفتم.

آرش هم مرا در همین‌ جایگاه پذیرفته ولی زمانی که سرکار نیستم، من هم ظرف می‌شویم و لباس‌های آرش را اتو می‌کنم، غذا درست می‌کنم و مهمان دعوت می‌کنم. انجام کارهای خانه هم لذت دارد من هم خانه‌داری می‌کنم مگر اشکالی دارد.



نیوشا واقعا معصوم است


آرش: دقیقا! ما خوشبخت هستیم و پشت پرده‌‌ای وجود ندارد. امیدوارم من سنت‌شکنی کرده و ثابت کنم زندگی سینمایی می‌تواند دوام داشته باشد. هرچه با سختی‌های هنر آشنا می‌شوم، صبورتر و پخته‌تر می‌شوم. تجربه سینما را در این 2، 3سال کسب کردم و هنوز درحال کسب تجربه‌های جدید هستم. آدم به این ترتیب بزرگ می‌شود من هم شنیدم که می‌گویند من نیوشا را به خاطر ستاره بودن انتخاب کردم، ذهنیتی از نیوشا داشتم که بعد از ازدواج دیدم او از تصور من خیلی هم بهتر است. معصومیت و خوبی نیوشا، درست مثل صورتش است.

کار من بازار است و ما هنوز به رسوم کاسبی معتقد هستیم. در بازار اگر کسی دچار مشکل شود، بزرگان زیر پروبال او را می‌گیرند و همه مرام و معرفت دارند اما مشکل سینما این است که آدم‌ها به هم بی‌محبت هستند. در صورتی‌که هنر با احساس توام است!

توقع آدم از هنرمندها خیلی بیشتر از اینهاست چون آنها با روح و احساس کار می‌کنند اما در بازار روح و معرفت انگار بیشتر حکمفرماست. ای کاش سینما هم بزرگ‌تر و ریش‌سفیدی داشت، بزرگ‌تری که حرمت داشت. در سینما همه من هستند و به سفت کردن جایگاه خود فکر می‌کنند.



تایید من برای نیوشا خیلی مهم است


آرش: نیوشا اگر در روز هزارتا تائید هم بگیرد و همه دنیا از او تعریف کنند، تائید و تعریف من برایش جایگاه ویژه‌ای دارد.

نیوشا: دقیقا همین‌طور است. تحسین جامعه و مردم با تحسین آرش زمین تا آسمان متفاوت است. آدم‌هایی که در خانه و روابط شخصی تامین نباشند، درزندگی حرفه‌ای موفق نیستند و رفتارهای غیرعادی دارند.  اگر در خانه تائید شوی و در جامعه خیلی دچار مشکل نمی‌شوی که در خانه خلاء عاطفی داشته باشی. استار بودن یک عمر دارد پس مهم‌ترین قضیه همین تامین عاطفه از طرف همسر و خانواده است.  همه خستگی‌های روزانه‌ام با جمله دوستت دارم آرش از بین می‌رود. اگر روزی همه داشته‌های امروزم را نداشته باشم، تکیه‌گاهم، یعنی آرش به من آرامش می‌دهد... حرمت خانواده برایم خیلی زیاد است...

آرش: من تمام انرژی‌ام از خانه است. اگر همسرم خسته و غمگین باشد من هم همان مود را می‌گیرم. اینکه می‌گویند هنرمندها مودی‌اند، نه، همه آدم‌ها اینطور هستند. شاید هنرمندها حساس‌تر هستند. چارچوبی که سلامت باشد و تکلیف زندگی‌اش معلوم باشد به او کمک می‌کند.

نیوشا: خب، نوسانات دلار مود آرش را هم عوض می‌کند و من تحمل می‌کنم. (صدای خنده)

آرش: مردانی که تجارت می‌کنند به نظرم در خط مقدم جبهه هستند و امیدوارم ایرانی‌ها در همه‌جا موفق باشند. سربلندی ایران، آرزوی من است. این روزها در حال جنگ هستیم و این بحران‌ها همه‌ ما را درگیر کرده است. قدیم‌ها جنگ با زور بازو بود اما امروز همه در این جنگ حضور دارند. امیدوارم برای ایران بجنگیم و سربلند باشیم.


[ دوشنبه 91/8/15 ] [ 11:12 عصر ] [ آیسان ] [ نظرات () ]
محبوب کن - فیس نما شادترین انسان جهان کیست؟ +عکس

دانشمندان دانشگاه ویسکونسین در پژوهش جدید خود به معرفی یک دانشمند ژنتیک فرانسوی پرداخته‌اند که عنوان شادترین مرد جهان را بر دوش می‌کشد.

متیو ریکارد 66 ساله که 40 سال پیش به زندگی روشنفکری پاریسی پشت کرده و در هند به مطالعه بودائیسم پرداخته بود، اکنون یکی از نزدیکان دالایی لاما است ؛اما این موضوع صرفا برای دانشمندان جالب نبوده است.



بخش مورد توجه در خصوص این راهب، بیش از اندازه بزرگ بودن بخش «لذت» در مغز وی است.در این مطالعه 256 حسگر بر روی مغز ریکارد متصل شده و اسکنها نشان داد که در زمان مراقبه، مغز وی یک سطح از امواج گاما را که با هوشیاری، دقت، یادگیری و حافظه مرتبط بوده از خود منتشر می‌کند که پیش از این دیده نشده بود.

این اسکن‌ها همچنین از فعالیت‌های دیگر در قشر چپ جلو مغز ریکارد در مقایسه با همتای راست آن رونمایی کرده که نشانگر ظرفیت بالای غیرعادی برای شادی و کاهش تمایل به احساس منفی است.

تحقیقات در مورد این پدیده موسوم به «انعطاف عصبی» در ابتدای راه خود قرار داشته و ریکارد در خط مقدم این آزمایشات پیشگامانه در کنار دیگر دانشمندان برجسته جهان قرار دارد.



وی به عنوان یک راهب برجسته در معبد شچن کاتماندو زمان خود را در سال به مراقبه، پژوهشهای علمی و همراهی با دالایی لاما به عنوان مشاور خود در سفر به کشورهای فرانسوی زبان و نشست‌های علمی می‌گذراند.

ریکارد اظهار کرد: ما برای 12 سال بر روی تاثیرات تمرین‌های کوتاه و بلندمدت ذهنی از طریق مراقبه بر روی تمرکز، غمخواری و تعادل احساسی بررسی کردیم و با نتایج جالبی در میان افرادی که بطور طولانی 50 هزار دور مراقبه انجام داده بودند و همچنین آن دسته که به مدت سه هفته و 20 دقیقه در روز این تمرینها را داشتند، مواجه شدیم.

وی بر این باور است که این شیوه می‌تواند بر روی مغز تاثیر گذاشته و شادمانی فرد را ارتقا بخشد.


[ دوشنبه 91/8/15 ] [ 11:11 عصر ] [ آیسان ] [ نظرات () ]
محبوب کن - فیس نما حمله یک شرور به بازیگر زن تلویزیون

پریناز ایزدیار را مخاطبان سریال های مناسبتی تلویزیون به خوبی می شناسند. کسی که با «پنج کیلومتر تا بهشت» دیده شد و خیلی زود توانست به یکی از ستاره های نوپای تلویزیونی تبدیل شود.

او این روزها مشغول بازی در سریال «زمانه» حسن فتحی است. هر چند این کار چند روزی تحت تاثیر اتفاق ناگواری که برای ایزدیار افتاده، قرار گرفته است. جزئیات را از زبان خود ایزدیار بخوانید:

شنیده ایم تازگی اتفاق ناگواری برایت افتاده. گویا یک دزد به تو و ماشینت حمله کرده و باعث مشکلاتی برای تو شده. خودت برایمان توضیح بده چه اتفاقی افتاده.

- چهار راه فرمانیه منتظر دوستم بودم تا سوار ماشینم شوم و با هم به عروسی برویم. شیشه سمت شاگردم پایین بود و اصلا حواسم به این موضوع نبود. دیدم آقایی به سمت ماشین می دود و سرش را داخل ماشین کرد تا کیفم را بردارد. کمی مقاومت کردم که نتواند کیفم را ببرد اما زورم به او نرسید و خیلی سریع سوار موتوری که منتظرش بود شد و در رفت.

حمله یک شرور به بازیگر زن تلویزیون

با هم درگیر شدید؟

- من تمام تلاشم را کردم که نتواند کیفم را ببرد اما با کف دستش به صورتم کوبید و فرار کرد! آنقدر هم حرفه ای این کار را انجام داد که نتوانستم چهره اش را ببینم! امیدوارم حداقل مدارکم را بیندازد در صندوق پست.

چه اتفاقی برای خودت افتاد؟

- صورتم ورم کرد و جای مشتش روی صورتم ماند. از طرفی صبح هم باید می رفتم سر صحنه جلوی دوربین ولی سعی کردیم با گریم درستش کنیم. من بعد از این اتفاق چون به شدت عصبی شده بودم، 45 دقیقه گریه می کردم.

واقعا اتفاق ترسناکی است. از آن موقع به بعد هم همیشه شیشه های ماشینم را بالا می دهم. این کار را به همه مردم توصیه می کنم چون این روزها خیلی دزدی زیاد شده.

این تصور در ذهنت نیامد که ممکن است آدمی از دستت ناراحت باشد و این برنامه را برایت چیده باشد؟


- نه، مطمئنم آن دزد فقط به فکر بردن کیفم بود و هیچ چیز دیگری در این میان وجود نداشت. فکر نمی کنم کسی اینقدر با من مشکل داشته باشد، ولی خب بالاخره ممکن است در هر آدمی حس حسادت یا کینه به وجود بیاید، حتی خود من هم از این قاعده مستثنا نیستم ولی چون همیشه رفتارم با اطرافیانم خیلی خوب است، بعید می دانم کسی اینقدر با من مشکل داشته باشد که بخواهد چنین کاری انجام دهد.

بعد از این اتفاق به اولین کسی که زنگ زدی که بود؟

- اول به پلیس 110 زنگ زدم و بعد به برنامه ریز سریال «زمانه». به او گفتم فردا یک ساعت به من فرصت بدهید بروم کلانتری دنبال مدارکم. دوست نداشتم به پدر و مادرم زنگ بزنم و بیخود نگرانشان کنم.

چقدر پول در کیفت بود؟

- شانسی که آوردم پول هایم را دو دسته کرده بودم و در دو کیف گذاشته بودم. فکر می کنم 300-200 هزار تومان پول در آن کیف بود. مهم آن مدارک شناسایی و عابربانک هایم است که دزد برد!

حالا کمی از سریال «زمانه» حسن فتحی بگو.

- نام قبلی این سریال «ارغوان» بود که به «زمانه» تغییر کرد اما اینکه با چه نامی پخش شود، هنوز معلوم نیست. از اول قرار بود این سریال 45 قسمتی باشد اما هنوز هیچ چیز قطعی نشده. کار در این سریال تا الان خوب بوده ولی امیدوارم بهتر هم بشود.

 ان شاء الله این همه زحمت باعث شود زمان پخش استقبال شایسته ای از آن به عمل بیاید. نمی دانم مردم چقدر این کار را دوست داشته باشند اما خودم که فکر می کنم کار خوبی شده است.

سریالی که باعث شد دیده شوی «پنج کیلومتر تا بهشت» بود. «زمانه» بیشتر باب میلت است یا کار علیرضا افخمی؟


- آن کار اولین سریال من بود و از آن مهمتر اینکه در ماه رمضان پخش شد. اتفاق بزرگی برای من بود اما در «زمانه» حرفه ای تر کار می کنم و چیزهای جدیدی را تجربه می کنم. فکر می کنم کار کردن با آقای «حسن فتحی» برای همه بازیگرانی که تا امروز با ایشان کار کرده اند تفاوتی با دیگر کارهایشان داشته است؛ خیلی از چهره ها و سوپر استارهای سینمای ایران مثل «شهاب حسینی»، «کتایون ریاحی»، «هدیه تهرانی»، «هانیه توسلی»، «حسین یاری» و ... که این همه کارهای درخشان در کارنامه شان است، حداقل یک کار با آقای فتحی داشته اند. مطمئنم این همکاری برای همه شان یک اتفاق و تجربه بزرگی به حساب می آید، قطعا برای من هم همینطور خواهد بود و امیدوارم آنچه باید را از ایشان یاد گرفته باشم.

یعنی می خواهی بگویی جا پای مثلا هدیه تهرانی و کتایون ریاحی گذاشته ای؟


- نه، من این حرف را نزدم! (می خندد) این عزیزان پیشکسوت های من هستند و اصلا قصد مقایسه ندارم اما به هر حال حضور در کار «حسن فتحی» برای من یک سکوی پرتاب ایده آل به حساب می آید و قدم بزرگی برای پیشرفتم خواهد بود.

کم کم باید لقب «لوک خوش شانس» را به خاطر کار با کارگردان های بزرگ تلویزیونی به تو بدهیم، موافقی؟


- اتفاقا سر این کار و بعد از تجربه «پنج کیلومتر تا بهشت» دوباره با آقای «شهرام قاعدی» همبازی هستم و ایشان اولین روزی که من را سر صحنه دیدند، همین حرف شما را به من زدند! (می خندد) او گفت: «خیلی خوش شانسی که در این کار هم هستی.»

ولی خودم اعتقادی به شانس ندارم، به نظرم حتما چیزهایی درونم هست و دیده شده که این اتفاقات خوب برایم می افتد. مسلما وقتی آدمی مثل «حسن فتحی» بازیگرانش را انتخاب می کند، حتما معیارهایی برای خودش دارد، همانطور که یک بازیگر، خودش کار و کارگردان را انتخاب می کند.

ماندگارترین سریال «حسن فتحی» از نظر تو کدام یک است؟


- به نظرم «میوه ممنوعه» و «شب دهم».

به نظرت کیفیت و جذابیت «زمانه» به «میوه ممنوعه» می رسد؟


- نمی دانم. باید پخش شود تا بازخوردهای مردم را ببینیم. تفاوت این کار با «میوه ممنوعه»، انتخاب بازیگران است که آقای فتحی این بار به بازیگران جوان مثل من، «حسین مهری» و چند بازیگر دیگر خیلی بها داده اند.

درباره نقشت برایمان توضیح بده. نقش اصلی است؟


- بله، در این کار پارتنر اصلی «حمید گودرزی» هستم. «ارغوان» دختری است که فکر می کنم خیلی از آدم ها به خصوص دختران همسن و سال «ارغوان» با او همذات پنداری خواهند کرد. او مثل هر آدم دیگری اشتباه می کند، کار درست انجام می دهد، خوش اخلاق و بد اخلاق می شود، به فکر انتقام می افتد و زندگی اش مثل همه آدم های عادی ابعاد مختلفی دارد.

خیلی قهرمان عجیب و غریبی نیست و دوستش دارم. از اول تا انتهای داستان اتفاقاتی می افتد که ارغوان خیلی تغییر شخصیت می دهد و گره های جدیدی در قصه ایجاد می شود. اکثر کاراکترهای این سریال رمزآلود هستند.

دوست داری با کدام کارگردان ها کار کنی؟

- هر وقت از من می پرسیدند دوست داری با چه کارگردانی کار کنی، آقای فتحی قطعا یکی از گزینه هایم بود و مطمئنم اگر به افراد دیگری هم فکر کنم، همکاری مان اتفاق خواهد افتاد. یک بار در برنامه تحویل بهار آقای فرزاد حسنی ایشان از من پرسیدندن دوست داری با کدام کارگردان کار کنی؟ من هم در جواب گفتم آقایان داریوش مهرجویی و اصغر فرهادی. آنجا آقای حسنی حرف عجیبی زد و گفت: «یعنی هر کس اسکار می گیرد خوب است باهاش کار کنی؟!» البته ایشان اجازه ندادند جواب سوالشان را بدهم اما مگر در اینکه آقای فرهادی قبل از گرفتن اسکار هم کارگردان خوبی بودند شکی وجود دارد؟! اگر الان هم دوباره همین سوال از من بشود با اطمینان کامل می گویم کار با آقایان فرهادی و مهرجویی آرزویم است و اگر این اتفاق هم نیفتد، دوست دارم یک ساعت روبرویشان بنشینم و از تجربیاتشان استفاده کنم.

چقدر تجربه حمید گودرزی در سریال «زمانه» به کمکت آمد؟


- حمید گودرزی در کار خیلی پارتنر خوبی است، به خودش هم این موضوع را گفته ام که قبل از اینکه بشناسمش هیچ وقت تصور نمی کردم همکار خوبی باشد! خیلی با حوصله است و انرژی زیادی برای پلان های خودش و حتی من می گذارد تا کار خوب از آب دربیاید.

خدا را شکر روبروی آدمی بازی می کنم که خیلی از مردم دوستش دارند و همیشه بازی های خوبی داشته. او جزو کسانی است که همیشه دوست داشتم یک روز با هم کار کنیم.

حمید گودرزی در این کار همسرت است؟

- نباید داستان را لو بدهم! (می خندد) نه، ما اول داستان می بینیم «ارغوان» یک وکیل است و «حمید گودرزی» (بهزاد) موکل اوست. حالا اجازه دهید اینکه چه اتفاقاتی بعدا برای این دو نفر می افتد، همه با هم زمان پخش ببینیم، فقط می توانم بگویم خیلی اتفاقات عجیبی برایشان خواهد افتاد که اصلا قابل پیش بینی نیست.


[ دوشنبه 91/8/15 ] [ 11:10 عصر ] [ آیسان ] [ نظرات () ]
محبوب کن - فیس نما جزییات قتل هولناک نیلوفر 11 ساله و مادرش

نیلوفر 11 ساله و مادرش در جنایتی هولناک از سوی پدرش به کام مرگ تلخی فرو رفتند.

 بازپرس حسینی از شعبه ویژه قتل دادسرای کرج در تشریح حادثه دلخراش قتل مادر و دختر 11 ساله‌اش گفت: ساعت 5/5 عصر سه‌شنبه 18 مهرماه سال جاری گزارش قتل خانوادگی در محدوده ماهدشت کرج به پلیس 110 مخابره شد و تیم ویژه‌ای برای صحنه اعزام شدند.

پس از تحقیقات میدانی کارآگاهان جسد زنی را در حمام دیدند و پیکر بی جان دختر 11 ساله‌ای که لباس مدرسه بر تن داشت را از پشت در اتاق پیدا کردند.


غلام پدر نیلوفر که خود دست به این جنایت وحشتناک زده بود در همان صحنه قتل با اعترافات هولناکی به بازپرس حسینی گفت: 43 ساله هستم. دو ماه پیش زنم را طلاق دادم. امروز وقتی همسرم برای دیدن دخترم آمده بود به وی پیشنهاد دادم باز با هم عروسی کنیم اما وی قبول نکرد و گفت: قصد ازدواج با مرد دیگری را دارد من نیز عصبانی شدم و در یک لحظه خون جلوی چشمانم را گرفت و به سمت وی حمله کردم و خفه‌اش کردم خیلی ترسیده بودم.

جسد همسرم را به داخل حمام بردم. چند دقیقه‌ای بعد دخترم که مدرسه بود وارد خانه شد و جسد مادرش را دید می‌خواست فریاد بزند که وی را هم خفه کردم.

وی افزود: «وقتی همه چیزم را از دست دادم سعی کردم به پلیس زنگ بزنم و اعتراف کنم. این کار را هم انجام دادم و چون می‌دانستم قرار است اعدام شوم دست به خودکشی زدم. با تزریق هوا با استفاده از سرنگ برای مردن لحظه شماری می‌کردم. اما انگار تقدیر و سرنوشت طور دیگری رقم خورد. پلیس بموقع در صحنه جرم حاضر شد و من نتوانستم خودکشی کنم.»

دهقان صاحبخانه غلام که تازه 2 ماهی بود خانه‌اش را برای اجاره در اختیار وی قرار داده بود درباره روز حادثه به خبرنگار شوک گفت: ما اصلاً متوجه ورود زن سابق غلام به خانه‌اش نشدیم و در چند ساعتی که آنها با هم دعوا می‌کردند متوجه قتل همسر و دختر غلام نیز نشدیم تا اینکه غلام خودش آمد و به ما گفت که چه کاری کرده است!

 و حتی از ما خواست که به پلیس زنگ بزنیم. مدیر مدرسه نیلوفر نیز از وقوع چنین حادثه‌ای اظهار تأسف کرد و گفت: نیلوفر کلاس پنجم بوده و تازه در مدرسه ما ثبت نام کرده بود.


وی عامل مرگ دلخراش نیلوفر را خشونت و حس انتقامجویی پدرش دانست و گفت: متأسفانه بسیاری از بچه‌ها گرفتار خشونت‌های والدین خود هستند که در آن آسیب‌های زیادی به جسم و روحشان وارد می‌شود.


[ دوشنبه 91/8/15 ] [ 11:9 عصر ] [ آیسان ] [ نظرات () ]
محبوب کن - فیس نما معمای 869 مسی و رونالدو ؟

روز گذشته هواداران لیونل مسی و کریستیانو رونالدو از یک اتفاق عجیب که این دو بازیکن برتر فوتبال جهان و پسران این دو، آن را رقم زده اند پرده برداشتند. کریستیانو رونالدو ستاره پرتغالی رئال مادرید 869 روز از لیونل مسی اسطوره آرژانتینی بارسا بزرگ‌تر است.

اما به طرز حیرت انگیزی پسر رونالدو که نامش کریستیانو رونالدو جونیور است نیز 869 روز از تیاگو، پسر لیونل مسی که جمعه به دنیا آمد بزرگ‌تر است. پسر رونالدو در 17 ژوئن سال 2010 به دنیا آمده است و این در حالی است که تیاگو پسر مسی 2 نوامبر 2012 متولد شده که فاصله این دو تاریخ دقیقا 869 روز است. رونالدو 27 ساله در 5 فوریه 1985 متولد شده و لیونل مسی نیز 869 روز بعد یعنی 24 ژوئن 1987 دیده به جهان گشوده است.


[ دوشنبه 91/8/15 ] [ 11:8 عصر ] [ آیسان ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

امکانات وب


بازدید امروز: 34
بازدید دیروز: 25
کل بازدیدها: 221761